به گزارش آوای خزر از ساری، به مناسبت روز
عید غدیر بزگترین عید مسلمانان جهان، شعری از مرحوم محمدرضا آغاسی تقدیم میگردد:
یکی گوید سراپا عیب
دارم/یکی گوید زبان از غیب دارم
نمی
دانم که هستم هرچه هستم/قلم چون تیغ می رقصد به دستم
نه
دِئبـِل نه فَرَزدَق نه کُمِیتَم/ ولیکن خاک پای اهل بیتم
الا
ساقی مستان ولایت/ بهار بی زمستان ولایت
از
آن جامی که دادی کربلا را/ بنوشان این خراب مبتلا را
چنان
مستم کن از یکتا پرستی/ که از آهم بسوزد ملک هستی
هزاران
راز را در من نهفتی/ ولی در گوش من اینگونه گفتی
زاحمد
تا احد یک میم فرق است/ جهانی اندرین یک میم غرق است
یقینا
میم احمد میم مستیست/که سرمست ازجمالش چشم هستیست
زاحمد
هر دو عالم آبرو یافت/ دمی خندیدو هستی رنگ وبو یافت
اگر
احمد نبود آدم کجابود/ خدا را آیه ای محکم کجا بود
چه
می پرسند کین احمد کدام است/ که ذکرش لذت شُرب مدام است
همان
احمدکه آوازش بهار است/ دلیل خلقت لیل النهار است
همان
احمد که فرزند خلیل است/ قیام بت شکن هارادلیل است
همان
احمدکه ستارُالعیوب است/ دلیل راه و علّامُ الغیوب است
همان
احمدکه جامش جام وحی است/ به دستش ذوالفقار امر و نهی است
همان
احمد که ختم الانبیاء شد/ جناب کُنتُ کنزاً مخفیا شد
همان
اوّل که اینجا آخر آمد/ همان باطن که برما ظاهرآمد
همان
احمد که سرمستان سرمد/ بخوانندش ابوالقاسم محمّد
محمد
میم و حاء و میم و دال است/ تدارک بخش عدل و اعتدال است
محمد
رحمةٌ للعالمین است/ شرافت بخش صد روح الامین است
محمد
پاک و شفاف و زلال است/ که مرآت جمال ذوالجلال است
محمد
تا نبوت را برانگیخت/ ولایت را به کام شیعیان ریخت
ولایت
بادۀ غیب و شهود است/ کلید مخزن سرّ وجود است
محمد
با علی روز اخوت/ ولایت را گره زد بر نبوت
محمد
را علی آیینه دار است/ نخستین جلوه اش در ذوالفقار است
به
جز دست علی مشکل گشا کیست/ کلیدکُنتُ کنزاًمخفیا کیست
کسی
دیگر توانایی ندارد/ که زخم شیعه را مرهم گذارد
غدیر
ای باده گردان ولایت/ رسولان الهی مبتلایت
ندا
آمد ز محراب سماوات/ به گوش گوشه گیران خرابات
رسولی
کز غدیر خم ننوشد/ ردای سبز بعثت را نپوشد
تمام
انبیاء ساغر گرفتند/ شراب از ساقی کوثر گرفتند
علی
ساقی رندان بلاکش/ بده جامی که می سوزم در آتش
مرا
آیینۀ صدق و صفا کن/ تجلی گاه نور مصطفی کن
شعر از مرحوم محمدرضا آغاسی
انتهای پیام/ 1354