آوای خزر - سعید منصوری: در یکی از روزهای گرم اواخر شهریورماه سالجاری وارد یکی از
کورههای آجرپزی سنتی در اطراف نکا شدم تا ببینم در این روزهای گرم چه میکنند و
وضعیت اقتصادی آنها چگونه است.
پیش
از این نیز از همین محل بازدید داشتم و در این بازدید، کورهها رونق گذشته را نداشتند، کارگر
کوره متولد 1343، اهل زابل و ساکن گرگان است که از کودکی در کورههای آجرپزی کار کرده
و چند سالی است که به همراه خانواده و به صورت فصلی و دورهای در کوره آجرپزی نکا کار
میکند.
او می گوید: کوره را یکی از همشهریانم اجاره گرفته و
من هم برای او کار میکنم، اما با توجه به سختی این شغل آنهم در گرمای طاقتفرسا، از
درآمدش راضی نیستم و فقط مشکلات مرا به این کار سخت وادار کرده است.
این
کارگر کوره آجرپزی افزود: کمبود کار در استان گلستان ما را به اینجا کشانده است.
***
پیرمرد
با جثه ضعیفش چرخ سنگین خشت خام را به سمت کوره می برد اما راه سربالایی نزدیک کوره
او را به زحمت می اندازد چرا که دیگر از نیروی
جوانیاش خبری نیست اما چیزی به نام نیاز او را به تلاش
بیشتر وا میدارد.
پس از
هربار که خشت ها را از چرخ تخلیه می کند با میخی آهنی روی خشت خام که حکم چوبخط را
برایش دارد یک علامت میزند.
او می
گوید: یک دختر نوجوان دارم که با ما کار میکند تا مخارج تحصیلش را تأمین کند.
پیرمرد
از روزگار گلایه دارد؛ از صبح تا شب کار میکنیم و فقط برای هزینههای همان روز
کافی است و چیزی برای پسانداز باقی نمی ماند.
این
کارگر پا به سن گذاشته هنوز بیمه نیست و خودش اعتراف میکند که اشتباه بزرگش همین بود
و حالا نگران روزهایی است که شاید دیگر نتواند چرخ خشت را حتی با همین زحمت فعلی به حرکت در آورد، حسرت و غمی سنگین در نگاهش جاری
است.
***
در گوشه
ای از محوطه دختری نوجوان مشغول پرکردن چرخها از خشت خام بود، نامش سحر گلدیپور
است، 14 سال دارد و به کلاس هفتم میرود.
سحر
میگوید: کار می کنم تا کمک حال پدر و مادرم باشم تا کارهای ما در این نوبت کورهای
که پدرم اجاره کرده زودتر تمام شود و بتوانیم پول گاز و اجاره کوره، گازوئیل، پلاستیک
و حقوق کارگرها و ... را پرداخت کنیم و باقیماندهاش هم برای خودمان است.
او کار کردن را دوست دارد و آرزو دارد که درس
بخواند و به شغلی ثابت برسد، سحر از کودکی در کوره آجرپزی کار میکند و فرزند اول
خانواده است.
این
دختر نوجوان درباره بازی و سرگرمیهایش گفت: اینجا چند کوره آجرپزی هست و بچههای زیادی
هستند که با هم بازی میکنیم.
او
از پدر و مادرش راضی است، وسایل مدرسهاش را هم خریده و فعلا مشکلی ندارد.
***
مادر
سحر 35 سال دارد و اهل زابل است، میگوید: 13-14 سال است که به همراه همسر و فرزندانم
در کورههای آجرپزی کار میکنم. در کودکی هم در کار مزرعه به پدر و مادرم کمک میکردم.
او
علت آمدنش به شهر نکا و تن دادن به این کار سخت را کمبود کار برای مردان در گرگان
عنوان میکند.
این
مادر سختکوش از دختر بزرگش خیلی راضی است زیرا از نظر او، سحر هم خوب کار میکند و
هم خوب درس میخواند. اما میگوید: نگران مشکلاتی هستم که به واسطهی کار سخت در آینده
به سراغش میآید مثل پیری زودرس و کمردرد و پادرد که خودم دچارش شدهام.
مادر
ادامه داد: دو دختر دیگر دارم؛ یکی در کلاس دوم ابتدایی درس میخواند و دیگری 5/1 ساله
است.
این
کارگر کوره آجرپزی درباره سختی کارش اظهار میدارد: از صبح زود بیدار میشویم و تا
ظهر کار میکنیم، بعد از ناهار مجبوریم برای فرار از گرما تا ساعت 4 استراحت کنیم و
پس از آن دوباره تا شب کار میکنیم.
او
ادامه داد: یک کوره از ابتدا تا پخت و فروش آجر یک ماه زمان میبرد
که البته در گذشته خیلی بیشتر بود اما با ورود دستگاه خشتزن سرعت کار چند برابر شده؛
دستگاهی که فرصت سر خاراندن را هم کارگران نمیدهد.
***
مادر
به خانه میرود، خانهای با حداقلها، وقتی فرزندان کوچک صدای مادر و خواهر
بزرگشان را میشوند به استقبالشان میآیند.
...
و این کار و تلاش طاقتفرسا هر روز ادامه دارد، برای آینده بچهها، بچههایی که خود
نیز کار میکنند برای کمک به پدر و مادر ... و این تعاملی عاشقانه است ... و ای کاش این سختیها را پایانی باشد.تصاویر گزارش:
برای دیدن تصاویر در اندازه واقعی روی آنها کلیک کنید.
انتهای
پیام/ 1000/