آوای خزر: برای این که فرزندانی با هوشیاری عاطفی یا آی کیو بالا پرورش دهیم به طوری که به خوبی بر احساسات و عواطف خود آگاهی داشته باشند ضروری است که مهارتهایی را در آنها پرورش دهیم.
غلبه بر نگرانی و اضطراب در هنگام اجرای یک پروژهی بزرگ، غلبه بر خشم در هنگام بروز دعواهای زناشویی، کنترل و غلبه بر ترس در هنگام درخواست یک شغل جدید و به طور کلی توانایی کنترل و مدیریت احساسات و عواطف خود به شیوهی صحیح و مناسب، خیلی بیشتر از توانایی و هوش علمی یا (آی کیو IO) میتواند کیفیت زندگی ما را تعیین کند.
روانشناسان این توانایی را هوش هیجانی یا هوش عاطفی یا هوشیاری بر احساسات و عواطف (ایکیو EQ) مینامند.
برای اینکه فرزندانی با هوشیاری عاطفی یا ایکیو بالا پرورش دهیم به طوری که به خوبی بر احساسات و عواطف خود آگاهی داشته باشند، به سادگی بتوانند احساسات دیگران را تشخیص دهند، دارای حس همدلی و دلسوزی بالایی باشند، از عزت نفس و اعتماد بنفس خوبی برخوردار بوده و در زمینهی حل مشکلات زندگی توانایی مناسبی داشته باشند ضروری است که مهارتهایی را در آنها پرورش دهیم.
والدین نخستین کسانی هستند که در بدو تولد با کودک خویش رابطه برقرار میکنند و هوشیاری عاطفی با والدین آغاز میشود.
نکاتی جهت پایه ریزی هوشیاری عاطفی در فرزند:
وقتی که نوزاد شما را طلب میکند به نزد او شتافته و او را در بغل بگیرید و به گریههای او واکنش سریع نشان دهید و سعی کنید او را آرام نمایید، هوشیاری عاطفی از همان نخستین برخوردهای نوزاده تازه به دنیا آمده با مراقبین آغاز میشود.
بر اضطراب و نگرانی خود غلبه کنید: نوزادان اضطراب و نگرانی را از والدین خود میگیرند، صدای والدین، حرکت آنها و تماسشان با نوزاد میتواند باعث آرامش نوزاد شود یا او را در اضطراب و نگرانی فرو ببرد.
احساسات و هیجانات کودک خود را بپذیرید: به کودکان خود یاد بدهید که آنها نمیتوانند احساسات خود را انتخاب کنند، ولی میتوانند و باید آنچه را که میخواهند با آن احساسات انجام دهند انتخاب کنند.
در هنگامی که کودکتان شک و تردید دارد با او همدلی کنید: همدلی با کودک و پذیرفتن احساسات او، به فرزندتان کمک میکند تا او عواطف خود را بپزیرد و این امر به او اجازه میدهد که احساساتش را هضم کرده و از آن عبور کند. همدلی با او به فرزندتان یاد میدهد که زندگی عاطفی او خطرناک یا شرم آور نیست و در واقع یک چیز رایج و معمولیست که قابل کنترل و تنظیم است. او یاد میگیرد که تنها نیست، او یاد میگیرد که حتی بخشهای ناخوشایند وجودش از جمله خشم، حسادت و پرخاشگری، مورد پذیرش والدینش قرار دارد. یعنی او بطور کامل مورد پذیرش آنهاست و از این طریق یاد میگیرد خودش را درک کند وبپذیرد.
سعی نکنید احساس کودک را منع کنید و او را در رابطه با عواطفش گیج و آشفته سازید و هنگامی که از بابت چیزی ناراحت میشود یا درد میکشد او را شرمنده و خجالت زده نکنید.
به عنوان مثال: نگویید که یک خراشیدگی کوچک که این همه ناراحتی ندارد. یا پسرهای بزرگ که گریه نمیکنند.
راهکار: بلکه با کودک احساس همدلی و دلسوزی کنید و به او فرصت دهید تا آنچه را که رخ داده به شما نشان دهد. به او کمی زمان بدهید تا واقعه را هضم کند، بعد آماده خواهد شد که از آن بگذرد و به فعالیت خود ادامه دهد.
به کودک اجازه دهید خود را ابراز کند:منع و سرکوب ثمرهای ندارد، سرکوب و سرزنش، ترس یا خشم فرزند باعث نمیشود چنین احساسهایی در او بوجود نیاید، بلکه فقط ممکن است او را تحت فشار قرار دهد که چنین احساسهایی را در وجود خود سرکوب کند.
منع و سرکوب احساسات، باعث از بین رفتن آنها نمیشود، چون احساسات و عواطف بدون خواست و ارادهی ما بوجود میآیند، حساسات سرکوب شده و به دام افتاده به زودی به دنبال راهی برای خروج میگردند، چون آنها تحت کنترل آگاهانهی ما قرار ندارند به گونه ایی تعدیل و تنظیم شده ابراز نمیشوند، از همین رو میبینیم که یک کودک پیش دبستانی خواهرش را میزند یا یک بچه ۷ ساله شب کابوس میبیند یا یک بچه ۱۱ ساله دوچار تیک عصبی میشود.
با اشتیاق گوش دادن همواره کمک میکند که احساسات شدید فرزندتان ابراز شود، شناسایی احساسات فرزند و درک او به معنای موافقت کردن شما با آن احساسات نیست، شما از طریق گوش کردن به او نشان دهید که احساسات او را شناسایی کرده و درک نموده اید.
به عنوان مثال: تو از برادرت عصبانی هستی
یا به نظر میرسد در مورد سفر امروز نگران هستی
کمک کنید تا فرزندتان یاد بگیرد به حل مشکل بپردازد: اکثر اوقات وقتی بچهها و بزرگسالان حس میکنند که احساس ترس بدگمانی آنها و ... درک شده و مورد شناسایی قرار گرفته است، احساس سبکی میکنند و آماده میشونده که آن احساس را از خود دور کنند و این خود آغازی برای حل مشکل است.
بعضی مواقع بچهها خودشان میتوانند به تنهایی اینکار را انجام دهند، یعنی به حل مشکل پدید آمده بپردازند، ولی بعضی اوقات آنها نیاز به کمک شما دارند تا به چاره جویی بپردازند، اما بخاطر داشته باشید که در کمک به آنها برای حل مشکل عاطفی شان، نباید سماجت بخرج دهید مگر اینکه خودشان از شما بخواهند. چون وقتی که در کمک کردن به آنها اصرار بورزید آنگاه این توهم برای آنها پیدا میشود که قدرت اعتماد بنفس لازم را برای حل مشکل ندارند.
تهیه وتنظیم:معصومه حدیدی کارشناس روانشناسی و مددکار اجتماعی کلانتری ۱۱ تنکابن