آوای خزر – آزاده بابانژاد: وضعیت تالابها ازجمله میانکاله خوب نیست و این حاصل طبیعت مشترک اقلیم و انسان است که هر طور دلشان بخواهد رفتار میکنند!
محیط بان علی ابوطالبی عبدالملکی، سوگوارهای برای وضعیت تالاب بینالمللی میانکاله سروده است که در ادامه میخوانید:
نرگس وحشی من به چه امید سر از خاک برآوردی؟ به خیالت که بهار آمده است؟! صد گل و سنبل وحشی به بار آمده است؟! به خیالت در دشت یاسمنی رقصان است، به خیالت زنبقی، شبنمی گریان است؟ به خیالت عندلیبی و هزارانی آوازخوان است؟ به خیالت در دشت باد میدهد به نیلوفر وحشی دست؟!
نرگس وحشی من! از چه سر از خاک برآوردی؟ به خیالت باز بلبلی بر شبنم صبح میخواند آواز؟ به خیالت در دشت، بانگ مرالان میآید به گوش تا تو را چونان گذشته سازند مدهوش؟ به خیالت باز نیزاری با نم بادی میرقصد، به خیالت باز نرطلای چشم سیاه بر پرتاس مینشیند؟ به خیالت آن نوای با ترنم چکاوکان میآید به گوش؟
باز بلدرچین میخواند آواز؟ باز دراج میکند پرواز؟ به خیالت باز بهار آمده است، به خیالت باغبانان باز پایکوبانند؟ به خیالت باز عندلیبانی نغمه خوانند! به خیالت باز در دور دستها تالابیست و داروگ ها پرطنین میخوانند؟ به خیالت باز آوای مرغابی میآید به گوش؟ به خیالت باز اسپیغاز میکند پرواز؟
نرگس وحشی من! به چه امید سر از خاک برآوردی؟ به خیالت باز آن بهار آمده است؟ گل به بار آمده است؟ به خیالت که در این دشت عقیم نمبارانی است؟ نرگس وحشی من! در دل خاک بخواب! دیگر دشت خشکیده است. نه ز آن زنبق سرخ خبری است نه ز آن نیلوفر آبی اثری است. نه ز آن آهوی طناز. نه مرغی رمقی دارد بر تن. نه ز قو غوغایی است، نه دیگر شبنمی بر گل نشسته است نه ز مرغابی میآید نوایی. نه داروگ میخواند آوایی. نه ز تالاب خبریست نه مرغابی میکند پرواز. اندک چکاوکان ساکتند و خموش، نه دیگر عندلیبی است نه مرغزاری، باغبان دیگر شاد نیست.
نرگس وحشی من! اینجا دیگر بیابانی است بی بر. اینجا صحرایی است خشکیده و ترک خورده. حتی آن زاغ بور نیز زینجا رفته است. تالاب خشکیده و مرغابیان کوچیدهاند. نیزارها هم خشکیدهاند. مرالان رمیدند. باد هم نامهربان شده است با سرزمین من.
اینجا دیگر حتی ردپایی از اسبهای وحشی نیست. به خیالت که در این دشت عقیم نم بارانی است؟ نرگس وحشی من! در دل خاک بخواب تا نبینی این چنین دشتی خشک و دهشتناک. نرگس وحشی من! اینجا تنها مایهی حیات اشک چشم من است که خون میگرید از برای آن همه ترنم.
نرگس وحشی من! در دل خاک بخواب. در دل خاک بخواب! که دیگر حتی ردپایی از اسبهای وحشی نیست. آنها نیز از سرزمینم رمیدند.
انتهای پیام/1001/