آوای خزر- رقیه توسلی: دست‌های عشق، شمع گردانند امشب. کن فیکون شده قلب ها. بیرق‌های سیاه بی تابند در باد. صدای آه می‌آید. صدای اشک. صدای مریدانی که دخیلشان اینجاست. خانه امیدشان.
مشکی پوشیم، اما در محضر “امام شهید” جز نور و درخشش نیست. جز ذرات غلتان جملاتی که ناگفته شنیده شده اند. اجابت شده اند. مُهر خورده اند.

شب شام غریبان است… شب ملائکی که هفت آسمان باران دارد چشمهاشان… شب شمع‌هایی که می‌سوزند و اشک‌هایی که چکه چکه می‌کنند… با حزن و حسرت در صحن آقا ایستاده ایم… دور شبی سُرمه‌ای که لاله‌های سرخ دارد و خطبه خوان دست به دامان امام زمان است… “یاعلی بن موسی الرضا”. “یا امام رئوف”. “یاحجت بن الحسن عسکری”… حقا که این ساعات غریبانه خراسان را باید قسمت کرد با صاحب عزا… سر سفره سوگ نشست با او که اندوه محرم‌ها و صفر‌های بیشمار را به جان کشیده و خریدار است!

پای در صف شمع‌های نوحه خوان و لاله‌های روشن گذاشته ایم و هر کدام کُنجی ایستاده ایم و با خادم و کفشدار و دربان و فراش یکی شده ایم. یک تن شده ایم که سینه می‌زند و اشک می‌ریزد. یک تن که در جانش نوای روضه می‌پیچد و غرق سلام است. یک تنِ شمع به دست در بهشت. در عطر بلندبالای مشهد که زیارت امین الله می‌خواند اگرچه دلش غرقآب است تا مدینه. تا انگور‌هایی که بدنام شده اند. تا کبوتر‌هایی که نای بال و پر زدن ندارند امشب. تا زائرانی که “غریب رضا”، “مظلوم رضا” ذکرشان است. تا پیرمردان شال سبزی که ابرند. ابر بهار.

انتهای پیام/۱۰۰۰