همکاران یکی یکی آمدند. «رحمان معصومی» مدیرکل و «علی حسننژاد» روابط عمومی راهآهن شمال لبخندزنان و پر انرژی به جمع ما پیوستند. اینجا ایستگاه راهآهن ساری مبدأ سفرمان است.
براساس برنامه، قرار است از بلاک ساری تا پلسفید را با «درزین» پیمایش کنیم. بلاک: (حد فاصل بین ایستگاهها)
«ریل باس» قطار اتوبوسی پلسفید به گرگان پس از توقف کوتاهی در ایستگاه ساری برای پیاده و سوار شدن مسافران، به راه خود ادامه داد.
بین ایستگاه ساری – گونیبافی کارگران خط آهن مشغول کار بودند، درزین توقف کرد. مدیرکل و مدیر روابط عمومی راهآهن شمال با یک جعبه شیرینی به آنها خستهنباشید گفتند.گپ و گفتهای حین سفر سرشار از اطلاعات غنی برای نوشتن یک گزارش خبری یا مستند هستند؛ آقای معصومی همینطور که برایمان از زحمات شبانهروزی کارکنان راهآهن میگفت؛ صدای هشدارهای درزین نشان میداد که مانعی در راه است. در فاصله ۵۰ متری یک نفر روی خط در حال تردد بود.
مدیرکل راهآهن شمال به صحبتهایش ادامه داد: تجاوز به حریم خیلی زیاد است. گذرگاههای زیادی داریم که از سرعت قطار میکاهد و باید به زیرگذر تبدیل شوند. ۱۶ تا ۱۷ کیلومتری را «سرند» کردیم تا در زمستان و بارندگی، شکستگی و افتادگی نداشته باشیم.
افزایش ۵۰ درصدی مسافرت با قطار
او میگوید: راهآهن شمال یکهزار و ۴۹۰ پل با شیب و فراز ۲۸ در هزار، و همچنین ۹۳ تونل به طول ۲۵ کیلومتر دارد و علاوه بر آن، با داشتن سه خط طلا و پل ورسک، از جاذبههای دیدنی خاصی برخوردار است.
معصومی از افزایش ۵۰ درصدی مسافرتها در راهآهن شمال گفت؛ اینکه با بازشدن دانشگاهها و افزایش واگنها، تا پایان آبانماه امسال بیشتر از ۸۰۰ هزار مسافر در خطوط ریلی شمال جابجا شدند در حالیکه تا پایان سال گذشته، ۵۵۰ هزار مسافر در این مسیر جابجا شده بودند.

او همچنین امیدوار است که طرح جابجایی محصولات باغی استان مازندران از طریق خط آهن شمال با کانتینرهای یخچالدار به ثمر بنشیند.
در خبرها خوانده بودم که راهآهن ۳۰ درصد از سهم جابجایی کالا را باید تا پایان برنامه ششم توسعه داشته باشد، اما اکنون که به برنامه هفتم توسعه رسیدهایم، این عدد در کشور و استان مازندران تنها ۱۰ درصد است.
من که با قطارهای حومهای مأنوس هستم، از چند فقره تصادف در این سالها پرده برداشتم! آقای معصومی، اما میگوید: خوشبختانه امسال تا همین نیمه آذرماه، تصادفات در راهآهن شمال ۵۰ درصد کاهش یافتهاست.
فریاد درزین بار دیگر بلند شد، در یکی از گذرگاهها، راننده پراید توجهی به عبور قطار نداشت. مدیرکل راهآهن شمال میگوید: ۹۰ گذرگاه در راهآهن شمال داریم که ۴۰ گذرگاه مجاز و دارای مستحفظ، ۲۰ گذرگاه دیگر هم مجاز اما بدون مستحفظ، و ۳۰ گذرگاه نیز غیرمجاز هستند.
او اظهار میدارد: در حالیکه برای عبور امن وسایل نقلیه زیرگذر احداث کردیم اما باز هم شاهد تخلفات رانندگان در مسیر تردد قطار هستیم.

درزین برای دقایقی در ایستگاه «گونیبافی» متوقف شد. اینجا زمانی مقصد مواد اولیه و مبدأ ارسال محصولات کارخانههای گونیبافی، کنسروسازی ارتش و نساجی مازندران بود.
با صدای همکارم که میگفت: بیا اینطرف! از اطلاعات حافظهی تاریخیام خارج شدم و خود را در اتاق کوچکی با چند قطعه ماشینآلات عجیب و غریب دیدم؛ مدیرکل راهآهن شمال میگفت: نام این، دستگاه «میله» است. کاربردش به سال ۱۳۲۲ بازمیگردد. راهآهن شمال تنها ادارهکل خطوط ریلی در کشور و حتی جهان است که با «سیمافور» و دستگاه میله کار میکند.
میلهها شمارهگذاری شدهاند و در هر ایستگاهی تحویل لکوموتیوران میشود؛ یعنی تا زمانی که میله داخل دستگاه قرار نگیرد، وسیله بعدی حق تردد ندارد. اگر احیانا میله اشتباه جایگذاری شود، به هیچ عنوان وارد دستگاه نمیشود به این دلیل که فاصله شیارها یا سری میلهها متفاوت است.
اکنون دستگاههای پیشرفته شامل ATC و CTC که در واقع سامانههای الکتریکی هستند؛ وارد راهآهن کشور شدهاند و در کنترل ترافیک قطارها نقش دارند. اما در راهآهن شمال همچنان کنترل به صورت دستیست.
قائمشهر؛ ایستگاه خاطره
به مسیرمان با درزین ادامه دادیم؛ دقایقی نگذشته بود که به ایستگاه قائمشهر رسیدیم. اینجا نخستین مسیر ریلی در سراسر ایران است یعنی خط آهن قائمشهر – بندر ترکمن در سال ۱۳۰۶ هجری شمسی.
در ایستگاه قائمشهر یک خط آهن چند متری در لابلای علفهای شاد و ترگل توجهم را جلب کرد. آقای معصومی میگوید: این خط آهن را آلمانها ساخته بودند و به کارخانه گونیبافی میرسید، حالا بقایایی از آن را میبینید.
مدیرکل راهآهن شمال – در حالیکه مرد جوان به صورت عملی نشان میداد – برایمان از اهمیت کار سوزنبان هم گفت؛ از یک کار شبانهروزی و مهم. او از کارکرد اهرم و فنرهایی گفت که اگر بین آنها تنها یک درز فاصله بیفتد، رخداد ناگواری رقم میخورد. این یعنی کار پرسنل راهآهن خیلی ظریف و دقیق است.
یک زیرگذر تاریخی در ایستگاه قائمشهر توجهمان را جلب کرد. از زبالههای داخل آن متنفر شدم! زیرگذر دیگر کارایی ندارد، بیشتر از دو دهه است که ورودی و خروجی آن را بستهاند.

ساخت و سازهای جدید راهآهن در کنار سازههای قدیمی ترکیبی هنرمندانه از سنت و مدرنیته را به نمایش گذاشته بود. بچه مدرسهایها هر روز از فراز آن پل رد میشوند و حتماً حس خوبی دارند از این تکرار باشکوه!
علی حسننژاد کارشناس ادارهکل راهآهن شمال برایمان توضیح داد که راهآهن زیراب با آغاز فعالیت معدن زغالسنگ روزهای به یاد ماندنی را گذراند به طوری که نخستین عملیات اکتشافی در معدن از سال ۱۳۱۴ و همزمان با ساخت راهآهن شمال در این مسیر رخ داد؛ و بعدها محصولاتش از مسیر ریلی به سایر نقاط کشور و بیشتر به اصفهان منتقل میشد.

به محوطه ایستگاه بازمیگردیم، میلهی چوبی که قسمت بالای آن به رنگ قرمز و نیمی دیگر سفید است در تمامی ایستگاههای خطوط آهن دیده میشود. نامش «دگاژ» است؛ نقطه امن توقف قطارها.
در بلاک زیراب، صبح آخر هفتهها و تعطیلات، مردم زیادی از قطار پیاده میشوند؛ خیلیها برای زیارت امامزاده عبدالحق و خیلیهای دیگر هم برای یک گلگشت خاطرهانگیز در جاده جنگلی – که من نیز یکی از مسافران همیشه پا به راه هستم – وارد این ایستگاه میشوند و بعد از ظهر با قطار پلسفید – گرگان، بازمیگردند.
شیرگاه؛ ایستگاه «تراورس»
به شیرگاه شهر پلها رسیدیم. در این بلاک پنج پل را به تماشا نشستیم بهویژه پلهایی که از روی رودخانههای فصلی یا دائمی میگذشتند. دیدن سه پل در یک نقطه که به منطقه «سه پل» معروف است تماشایی بود. در بین آنها «پل سرتپه» ثبت جهانی شده است.
هر چقدر ترکیب پل، رودخانه و جنگل در بخش جنوبی زیبا بود، اما ترکیب ضلع شمالی پل یعنی رودخانه، پل و منطقه شهری با آن ساختمانهای ناموزون و تراکمهای خشن، توی ذوق میزد. گرچه باز هم نمیتوانستی معماری خیرهکننده پلها و تمدن را نادیده بگیری.
یکی از پرسنل راهآهن در بلاک زیراب میگفت: باغ بامبو به عنوان یک ذخیرهگاه طبیعی و ژنتیکی محافظت میشود و ورود افراد متفرقه به داخل آن ممنوع است.
بازدید دیگری را در پیش داریم؛ یک درب نردهای آهنین و بزرگ و یک مرد میانسال که گویی انتظارمان را میکشید از دور پیدا بود. من کمی آرامتر حرکت میکردم تا خوب اطرافم را کنکاش کنم.اینها را «محمود شجاعی» مدیریت کارخانه میگوید، و ادامه داد: فعلا تراورسهای چوبی میسازیم، اما مجوز تأسیس کارگاه تراورس بتونی را هم دریافت کردیم که اگر کار شروع شود، میتوانیم ۲۵ کارگر را استخدام کنیم.
مدیر کارخانه تولید و اشباع تراورس در راهآهن شمال، ادامه داد: روزانه ۲۰۲ اصله تراورس تولید میکنیم. کارخانه را از آذرماه ۱۴۰۰ راه انداختیم و خیلی سال میشد که راکد مانده بود.یک ساختمان در دل کارخانه که شباهتی به معماری ایرانی نداشت، توجهم را جلب کرد و ساختمان دیگری در کنار آن که انگار ارتباط معناداری با هم دارند. معلوم شد که ساختمان اداری، و آن یکی هم غذاخوریست هر دو ساخته روسهاست. گویا خیلی هم خواهان دارد.
عباس مهدوی یکی از همکاران خبری که اطلاعاتش از راهآهن جالب توجه است و همین روزهاست که کتاب راهنآهن را زیر چاپ ببرد، میگوید: بارها پیشنهاد شد که این ساختمان اداری موزه راهآهن شمال بشود، استقبال هم شد اما اتفاقی نیفتاد.نیمنگاهی به بامبوهای قد بلندی میاندازم که ریشههایش از آن سوی باغ تا کارخانه تراورس آمدهاند. دعا میکنم برای این کارخانه خوششانسی و ثروت بیاورند.
خیلی سریع وارد درزین شدیم. «وهاب» باز هم بشقابهای میوه را شارژ و میز را مرتب کرده است. خوردن یک عدد سیب پس از این بازدید تاریخی! لذتبخش و شیرین است.
پلسفید؛ ایستگاه «شاهانه»!
تونلها، پلها، دیوارههای حفاظتی و یک ایستگاه قدیمی و متروکه در دل جنگل که زمانی برای مدیریت حوادث غیر مترقبه پیشبینی شده بود نیز برایمان جذابیت خاصی داشت.
واگن امداد یا قطار نجات را در محوطه تجهیزاتی ایستگاه راهآهن پلسفید از نزدیک بازدید کردیم. توان کششی این غول آهنین حمل واگن تا وزن ۱۲۰ تن است.نخستین موتور برق راههن شمال در همین ایستگاه مستقر است. صدای گوشخراشی دارد. آرم روی آن mirrlees blackstone مربوط به شرکتی به نام «انگلیشالکتریک» است که سابقه فعالیت آن به ۱۹۱۸ بازمیگردد.
دیدن واگن «شاهانه» بر جای مانده از دوره پهلوی اول نیز برایمان جذاب بود. این بخشی از تاریخ و تمدن کهن ایران در راهآهن سراسری است.
اتاقهای آن نمای آرامبخشی داشت با راهروهایی باریک که به یکمتر هم نمیرسید. واگن به رنگ سبز بود و فضای داخلی آن نیز کمرنگتر.بازدید ما از نقاط دیدنی راهآهن شمال البته در مسیر ساری – پلسفید به همین جا ختم شد، قرار است سفر بعدی از بلاک ساری تا «ورسک» باشد همان سه خط طلایی معروف و تاریخی که در کتابها هم آمده است و جاده شمال را رویایی کرده است.
نقاط گردشگری و تاریخی بازدید شده را اینبار همراه با سرعت درزین، در کتاب ذهنم ورق زدم. کاش بشود آنطور که آقای معصومی میگفت؛ رایزنی برای راهاندازی قطار گردشگری ساری به گدوک برای هفتهای یکبار به ثمر بنشیند.
به پایان سفر که رسیدیم، ذهنم برای دو سوژه حسابی کنجکاوی میکرد. خستگی راه اجازه نداد که به دنبال پاسخ برای سوالاتی که روی مغزم راه میرفت بروم. چند روز گذشت و بالاخره توانستم به اداره راهآهن شمال که فاصله اندکی با محل کارم داشت سری بزنم؛ با هماهنگی علی حسننژاد مدیر روابط عمومی راهآهن شمال به سراغ سوژههایم رفتم.

حسننژاد میگوید: بر اثر این سانحه، لکوموتیوران و ۳۶ سرنشین قطار جان باختند. مدیر راهآهن وقت اجازه نداد که پیکر او در زادگاهش دفن شود و نهایتا برای آنچه عبرت سایر لکوموتیورانان میخواند، دستور داد که پیکر مرحوم حسامی را در ایستگاه راهآهن ساری به خاک بسپارند.
روی ریل تاریخ!
سوژه بعدی و باز هم ایستگاه قطار ساری، طرح برقیسازی راهآهن شمال بود که یادم هست در سال ۱۳۹۷ شاهد کلنگزنی آن بودیم. با گریزی به سابقه این رویداد در خبرهای منتشره، باید بگویم؛ بر اساس این قرارداد مقرر شده بود که شرکت راهآهن جمهوری اسلامی ایران با شرکت دولتی روسی آر. زد. دی. اینترنشنال (RZD International) با سرمایهگذاری یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون یورویی نسبت به ساخت این طرح در مدت چهار سال اقدام کنند.

انتهای پیام/۱۰۰۱/
برچسبها :