دهان و بینی خود را هنگام سرفه و عطسه با دستمال(ترجیحا) و یا قسمت بالای آستین بپوشانید.

      

در صورت داشتن علایم شبیه آنفلوانزا، با آب و نمک، دهان خود را شستشو دهید.

      

در روزهای اول بیماری تنفسی، ضمن استراحت در منزل، از حضور در اماکن پر تردد پرهیز کنید.

      

از خوردن مواد غذایی نیم پز و خام خودداری کنید.

      

از بيماران مبتلا به علايم تنفسی (نظير سرفه و عطسه)،حداقل يک متر فاصله داشته باشيد.

      

از تماس دست آلوده به چشم، بینی و دهان خود بپرهیزید.

      

مدت شست و شوی دست ها حداقل به اندازه 20 ثانیه باشد و تمامی قسمت های دست (انگشتتان خصوصا انگشت شصت، کف دست و مچ دست)

      

به طور مداوم و در هر زمان ممکن، اقدام به شست و شوی کامل دست ها با آب و صابون نمایید.

      

دهان و بینی خود را هنگام سرفه و عطسه با دستمال (ترجیحا) ویا قسمت بالای آستین بپوشانید.

      

سردرد، تب و مشکلات تنفسی نظیر سرفه، آبریزش از بینی و تنگی نفس از علائم شایع بیماری کرونا ویروس جدید2019 هستند، در کودکان و سالمندان می تواند همراه با تهوع و استفراغ و دل درد باشد.

      
کد خبر: ۵۱۸۴۹
تاریخ انتشار: ۲۴ دی ۱۴۰۱ - ۲۳:۲۷
به بهانه انتشار ۱۰هزارمین شماره روزنامه قدس؛
 ما همه ایم...
روزنامه نگار که باشی دیگر خودت نیستی.

آوای خزر- حسین احمدی: من بیست و پنج سالم است. بیست و پنج سال کاری را عرض می کنم. سال هایی که پا به پای روزنامه بزرگتر شدم، پُخته تر و دردآشنا. اصلاً اهل نوشتن که باشی، می دانی سوژه ها دست از سرت برنخواهند داشت و همراه همیشگی ات می شوند حتی اگر از نوشتن شان، فارغ شوی.

بگذارید گل درشت ها را برایتان سَوا کنم تا کم و کیف زندگی یک خبرنگار دست تان بیاید. مثلا من سالهاست که "صدیقه بانو" و "آقا قاسم" هستم. آنها فرشته های زمینی اند، پدرمادر چهار معلول جویباری که سی و هشت سال است تیمارداری و پرستاری می کنند...

"مادرِ خلبان شهید سرلشکر کشوری"ام. که آخرین مصاحبه اش به روزنامه قدس رسید. مادری که در شهر کیاکلا معتمد مردم بود و تا پایان حیات در خانه اش اتاقی به نام احمد داشت...

یکروزهایی "آقای موسوی" هستم. بنیانگذار کارخانه ی فیروز که خودش و اغلب کارگرانش ناتوانی جسمی دارند. او که علناً نشان داد معلولیت، محدودیت نیست...

محیط بان مازندرانی هستم که پدرِ همسرش را به دست قانون سپرد و با این عمل وظیفه شناسانه، کاری کرد کارستان. کاری کرد که شکارچی دیگری اسلحه اش را پایین بگذارد...

من دیرزمانی "خانم موسوی"ام. مادر دست تنهای سه معلول کیاسری. شیرزنی که کایر مزارع همولایتی هاست تا فرزندانش غم نان نخورند...

گاهی آن زوج نیکوکاری هستم که با دایر کردن مدرسه خیریه، ایتام را تحت پوشش قرار دادند. زوجی که از خود گذشتند تا کودکان بازمانده از تحصیل، الفبا را بیاموزند...

من خانواده "جانباز شهید رمضانعلی صحرایی" ام که با آغاز جنگ از شمال کوچیدند تا در جنوب کنار فرمانده باشند. آنها که واقعیت فیلم "ویلایی ها" را در اهواز زندگی کردند. رفتند در دل آتش، پشت خط مقدم تا مردان، فقط سرباز نباشند...

یا آن مستندسازی هستم که در پناهگاه حیات وحش سمسکنده ساری اطراق کرده بود و از مرال های در حصار تصویربرداری می کرد و زبان حیوانات را خوب بلد بود. او که برای حرفه اش زندگی شهرنشینی را فدا کرد تا حامی حیوانات باشد...

درواقع من پازلی هستم از تمامی این آدمها. آدمهایی که طی این دو دهه و اندی با تک تک شان آشنا شدم. نه من، که فکر می کنم قریب به اتفاق همکارانم. درواقع ما دیگر خودمان نیستیم. تکه تکه هایی هستیم از لبخند و اشک و خاطره و شور و شوق انسان هایی که در مسیر حرفه ای با آنها زندگی کرده ایم.

این روایت ها را آوردم که بگویم روزنامه نگار که باشی دیگر خودت نیستی. صدیقه و قاسم هستی، مادر خلبان شهید، بانیان مدرسه نیکوکاری، خانواده شهید صحرایی، مادر سه معلول کیاسری، محیط بانِ قانونمند، کارخانه دارِ معلول و مستندساز حیات وحش.

ما همه ایم. من همه ام. بیست و پنج سال است که همه هستم.

اتهای پیام/

نظرات شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین ها
پربحث ترین ها