آوای خزر- رقیه توسلی: در سیل ماشین های تابستانه راه می گیریم و سمت روستایی می پیچیم که درباره جادویش زیاد شنیده ایم.
فکرش را بکنید از لب جاده تا رودخانه، شالیزار است و بعد، پل کم عرض فلزی که می رساندمان به کوهستان. چیزی درست شبیه به لوکیشن فیلم های خوشرنگ و لعاب.
از دست خودمان شاکی ایم که چرا بی خبر بودیم چند کیلومتری ساری، بهشت دارد؟
مسافران در رود تن به آب زده اند، شالیکاران مشغول درویند، آنسو پیچ و خم جاده ای سبز و آنطرف همنشینی دشت و کوه به استقبال مان می آیند.
و اما جرقه کشف "سَرکت" وقتی زده شد که در مسیر "سد شهید رجایی"، پرواز پاراگلایدرها قند توی دلمان آب کرد و با خودمان گفتیم برویم پریدن را تجربه کنیم.
که به قصدشان آمدیم و می بینیم آسمان خالی ست امروز و دریغ از یک پرنده دست ساز.
وارد ده می شویم. دهی همجوار با آبی تِجن. بعدِ گذر از مزرعه بلال و جارو، دیدن رانش جاده، اقامتگاه بومگردی و مغازه باصفا می رویم آدرس سایت پروازی را از اهالی می پرسیم که ناباورانه می شنویم تعطیل است. بدلیل نداشتن مجوز آن هم در اوج فصل گردشگری.
دپرس می شویم اما بهشتِ بی پرواز هم باز بهشت است. پس در سَرکت آرام و روحنواز شروع می کنیم به قدم زدن. با مرغ هایی که انگار یواشکی دارند می پایندمان چاق سلامتی راه می اندازیم و چشم می دوانیم لابلای شاخساران گردو.
از کنار زنی که آفتابگردان می چیند و مردی که زمین شیار می کند می گذریم. می بینیم در اکثر منازل باز و درخت مشترک همه خانه های سرکت، پربار است؛ درخت انار!
می افتیم پشت رمه ای بی بع بع و بی زنگوله و حاشیه. مرتب و منظم.
جلوتر همقدم و همصحبت با کشاورزی داس بردوش، دستمان می آید غیر پرواز چترها که ممنوع شده، جمع پرنده های دیگر جمع است. جمع سنجاقک و گنجشک و کبوتر و پروانه و زنبور و کلاغ.
از شیروانی خانه ها و بوقلمون پروری و گندم کاری هم گپ می زنیم و از زمین هایی که مختص کشت پیازند در این ده و از خالقی که برایشان حسابی سنگ تمام گذاشته.
وقت خداحافظی از طبیعت ملیح و بِکر و نظیف sarkat می بینیم چه درست گفته اند که "هیچ گاه دیر نیست و هرچند سال که داشته باشیم باز نو شدن ممکن است و باید در هر نفسی، نو شد".
و اینکه سَرکت دیده ها مُهمل نبافته اند که این روستا هیپنونیزم می کند و این آبادی، سِحر بلد است!
انتهای پیام/