به گزارش آوای خزر، شب یَلدا یا شب چلّه بلندترین شب سال در نیمکرهٔ شمالی زمین و چلهنشینی نیز یکی از آداب و رسوم کهن ایرانیان است که هنوز هم مورد استقبال مردمان سرزمین پارس است.
"یلدا" یک واژه سُریانی(گویش آرامی و عبرانی) و به معنای
تولد و زایش است؛ و به به بیانی دیگر، تولد مهر (میترا) در شب اول زمستان یعنی
بلندترین شب سال است و ایرانیان به یمن تولد مهر در این شب جشن و دورهمی برگزار میکنند.
حققیت شب چله آن است که قدیمیها بر این باور بودند که آخرین شب پاییز با آمدن سپیدهدم نخستین روز از فصل سرد زمستان، مصادف با شکست ظلمت و پیروزی روشنایی و خورشید است و به همین علت این شب را تا سپیده به جشن و شادی میپردازند.
آنها تاریکی و ظلمت را نماد اهریمن میدانستند و به مرور زمان نیز متوجه شدند که آخرین شب پاییز طولانیتر از سایر شبها بوده و یا زمان دیرتر از سایر شبهای پاییز میگذرد و آن را تا حدی شوم و نامبارک میدانستند که تصمیم گرفتند این شب را تا صبح بیدار باشند تا مطمئن شوند که روشنایی بر ظلمت غلبه میکند، آنها حتی معتقد بودند که شبِ پس از یلدا نیز طولانی است و آن شب را نیز به دورهم نشینی اختصاص میدادند اما با گذشت زمان، جشن شب یلدا و شادی و دورهمی به همان شب آخر پاییز و اول زمستان اختصاص یافت.
ایرانیای باستان توجه خاصی به شب یلدا داشتند و در این شب و روز از جنگ و جدال پرهیز کرده و به یکدیگر محبت میکردند و همانند عید نوروز، لباس نو میپوشیدند و به دید و بازدید اقوام و دوستان رفته و شبنشینی داشتند.
به مرور زمان انواع خوراکی برای این شب در نظر گرفته شد تا دورهمیها از صمیمیت و صفای بیشتری برخوردار باشد، با گذر زمان نوع خوراکیها تغییر یافت و اکنون، خوراکیها و خوردنیهای گرم و سردی مانند انار، ازگیل وحشی، هندوانه، شیرینی و آجیل در شبنشینیها میل میشود.
قدیمیترها فلسفه این خوراکیهای گرم و سرد را در این میدانستند که آدمی باید گرم و سرد روزگار را بچشد و از خامی به پختگی برسد و هر کدام از خوراکیها نیز نماد تندرستی و شادی و برکت هستند.
در شب یلدا معمولاً بزرگترها از قصهها و خاطرات قدیمی خود میگویند و در پایان نیز نتیجهگیری و به کوچکترها نصحیت میکنند و این شب را با شادی و آرزوی موفقیت برای یکدیگر به پایان میبرند.
حافظ خوانی و تفعل به دیوان حافظ نیز در شب یلدا تبدیل به یک سنت شده است و فلسفه آن از اعتقادات و حس کنجکاوی آدمی برمیخیزد که میخواهد بداند چه چیزی در انتظار اوست.
حافظ شیرازی میگوید: بر سر آنم که گر ز دست برآید/ دست به کاری زنم که غصه سر آید/ خلوت دل نیست جای صحبت اضداد/ دیو چو بیرون رود فرشته درآید/ صحبت حکام ظلمت شب
یلداست/ نور ز خورشید جوی، بو که برآید/ بر در ارباب بیمروت دنیا/ چند نشینی که خواجه کی به درآید؟/ ترک گدایی مکن که گنج بیابی/ از نظر ره روی که در گذر آید/ صالح و طالح متاع خویش نمودند/ تا که قبول افتد و که در نظر آید/ بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر/ باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید/ غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست/ هر که به میخانه رفت بیخبر آید.
انتهای پیام/ 1001