آوای خزر/
تجربه زیسته به من این باور را میدهد که هرچه از قدیم به اینسو آمدهایم، سطح عموم جامعه روحیه گفتوگو و نقدپذیریاش بالاتر رفته است. (به استثنائات اگر نگاه نکنیم) طبیعی است که این کلیگویی را نمیتوان بهعنوان یک فکت جامعهشناسی حساب کرد، صحبت از تجربههای شخصی است که میتواند محدود به جامعه آماری مخاطبان من باشد و بهکل غلط. اما رواج روحیه پرسشگری و آشنایی بیشتر با زیستجهانهای متفاوت به واسطه تحولات فناورانه ارتباطات، میتواند در این سیر تأثیر گذاشته باشد.
در سویی دیگر همین تحولات فناورانه برای بسیاری از ما تنها فرم را عوض کرده است و در همان بستر فکری پیشین با ابزاری جدید زیست میکنیم؛ مثلا تنها در گروهها و کانالهایی عضو میشویم که مطالبشان با آنچه ما درست میپنداریم یکی است و اکثرا مطالب مخالف خود (هرچند که مخالفان اهل استدلال باشند) را دنبال نمیکنیم.
یکی دیگر از بدترین عاداتی که ما با خود از بستر سنتی به بستر فناوری آوردهایم این است که مطلب بهاشتراکگذاشته را که معمولا از دیگری است و ما فقط آن را منعکس میکنیم، اول گزارهای خللناپذیر میدانیم و دوم آن را با کلیت شخصیت خود گره میزنیم و هر نقد و ردی در باب آن را رد و نقد خود میدانیم. گویی اگر کسی بگوید این مطلبی که شما به اشتراک گذاشتهاید به این دلایل غلط است، به خود ما توهین کرده است.
(بگذریم که این [خود] اصلا چیست؟) اما مهمترین عادتی که ما از سنت خود به صنعت ارتباطات جدید آوردهایم، سنت حرفپرانی است. حرفپرانی یعنی چیزی بگوییم بدون اینکه ذرهای در باب آن تأمل و تحقیق کرده باشیم. تأمل و تحقیق هر دو به یک اندازه در اینکه سخن ما به حرفپرانی تبدیل نشود مهم است. وقتی چیزی میشنویم ابتدا باید ببینیم که آیا موارد ادعاشده در این سخن به لحاظ منطبقبودن با واقعیتهای بیرونی صحت دارد؟ اگر صحت دارد، بیانش از من چه کارکرد و نتیجهای دارد؟ این را نه ما و نه احتمالا مردمان بسیار دیگری از کشورها نداشتهاند و چون حرفپرانیهایمان در گذشته جز از یک جمع محدود فراتر نمیرفته، مشکل زیادی به نظر به وجود نمیآورده است.
امروزه هرکداممان یک تریبون داریم به نام گوشی و اپلیکیشنهای شبکههای اجتماعی که در سادهترین حالتش هم میتوانیم با مخاطبان بسیاری در ارتباط باشیم. جمع این تریبون و آن سنتها همین میشود که روزی دهها مطلب با نام شاملو، فوکو، مولانا، نیچه، شریعتی و ... میشنویم که هیچ نسبتی با آنها که ندارند هیچ، کاملا خلاف نظام اندیشگانی آنهاست. اگر هم کسی پیدا شود و بگوید آقا و خانم این کپیپیست شما ربطی به آن خدابیامرز ندارد، حمله به ایگویمان میدانیم و در بهترین حالت در خود فرو میرویم. محدود به کپیپیست همین نامها هم نیست، بیشمار لاطائلات در علوم مختلف هر روز میبینیم که با یک گوگلکردن ساده میشد به کذببودنشان پی برد و به این دام نیفتیم. در همین سنت ما ضربالمثلی است که میگوید: «ندانستن عیب نیست، نپرسیدن عیب است».
این جمله امروز در دنیای بعد از گوگل هم کاربرد دارد. اخلاق امروز به ما حکم میکند که حتی اگر قبل از بهاشتراکگذاشتن مطلبی تأمل نمیکنیم، لااقل یک تحقیق بسیار ساده انجام دهیم. قطعا کسی که به تلگرام، اینستاگرام، توییتر و ... دسترسی دارد، به گوگل هم دارد. هر چیزی را که میخواهد با ذوقوشوق همرسانی کند با اندکی مکث میتواند در کمتر از یک دقیقه تاریخچهای از آن به دست بیاورد تا جمله عاشقانه خطاب به زنی را از قول فوکو نقل نکند! یا در یک پاراگراف از کل مکشوفات عالم هستی که هزارانسال برای اندیشمندان مورد سؤال بوده است پردهبرداری نکند. این وظیفه هر کسی است که حتی مقداری دغدغه اخلاقیزیستن داشته باشد.
گوگل در بسیاری از چیزها نقطه عطفی بوده است که جهان را به قبل و بعد خودش تقسیم میکند. دراینباره هم چنین است. در دوران گوگلی امروز دیگر همرسانی یاوههایی که به راحتی میشود در گوگل به یاوهبودن آن پی برد، عین بیاخلاقی است.
انتهای پیام/1005