آوای خزر/ اگر بتوانیم نامی بر احساسمان بگذاریم، شاید بتوانیم مدیریتش کنیم. به ایدههای دیوید کسلر رجوع کردیم تا ببینیم چطور میتوان این کار را انجام داد. کسلر صاحبنظر برجسته جهانی در زمینه سوگ است. او کتاب «در باب سوگ و سوگواری: یافتن معنا در سوگ از طریق پنج مرحله فقدان» را به همراهی الیزابت کوبلر-راس نوشته است. او در کتاب جدید خود، «یافتن معنا: مرحله ششم سوگ»، مرحله دیگری را به فرایند سوگواری اضافه کرده است.
کسلر، در این مصاحبه، به بیان اندیشههای خود در این مورد پرداخته است که چرا اهمیت دارد سوگی که احتمالا احساس میکنید را به رسمیت بشناسید.
همین حالا مردم چیزهای مختلفی را تجربه میکنند. آیا درست است که بعضی از احساساتشان را «سوگ» بنامیم؟
بله، و ما سوگهای متفاوتی را تجربه میکنیم. ما احساس میکنیم که دنیا تغییر کرده و واقعا هم تغییر کرده است. ما میدانیم که این شرایط موقتی است، اما چیزی که میبینیم و احساس میکنیم این است که انگار خیلی هم موقتی نیست و میدانیم که اوضاع شبیه قبل نخواهد بود. درست همانطور که بعد از واقعه ١١ سپتامبر، رفتن به فرودگاه هم برای همیشه تجربهای متفاوت شد، اوضاع تغییر میکند و این زمان همان نقطهای است که تغییر دارد رخ میدهد. ازدسترفتن وضعیت نرمال، ترس از خسارتهای اقتصادی و ازدسترفتن پیوندها. این وضعیت بر ما اثر میگذارد و ما داریم سوگواری میکنیم؛ به شکل دستهجمعی. ما به این نوع سوگواری دستهجمعی که فضای زندگی ما را در بر گرفته عادت نداریم.
گفتید ما در حال تجربهکردن سوگهای گوناگونی هستیم و نه فقط یک نوع سوگ؟
بله، ما در حال تجربهکردن «سوگ انتظاری» هم هستیم. سوگ انتظاری احساسی است که وقتی پیدا میکنیم که به این فکر میکنیم آینده چطور خواهد بود، وقتی درباره آن قطعیتی نداریم و مطمئن نیستیم. معمولا این احساس بر مرگ تمرکز دارد. این حالت را در مواقع مختلفی تجربه میکنیم. مثلا وقتی برای فردی بیماری خطرناکی تشخیص داده میشود یا وقتی این فکر طبیعی را داریم که روزی والدین خود را از دست خواهیم داد. سوگ انتظاری انواع وسیعتری از آیندههای تصورشده را هم شامل میشود. چیزهایی مثل اینکه توفانی خواهد آمد. چیز بدی دارد اتفاق میافتد. وقتی پای یک ویروس در میان است، این نوع سوگواری مردم را گیج و سردرگم میکند. ذهن بدوی ما میداند که اتفاق بدی دارد رخ میدهد، اما نمیتوانید آن را ببینید. این حالت احساس امنیت ما را در هم میشکند. ما این ازدستدادن امنیت را احساس میکنیم. من فکر میکنم در هیچ زمانی مثل اکنون به طور دستهجمعی احساس امنیت عمومیمان را از دست نداده بودیم. چه به طور فردی و چه در گروههای کوچک مردم این احساس را تجربه کرده بودند. اما اینکه همه با هم آن را تجربه کنند امر جدیدی است. ما هم در سطح خرد و هم در سطح کلان داریم سوگواری میکنیم.
افراد برای مدیریتکردن این همه سوگ چه میتوانند بکنند؟
درککردن مراحل سوگ میتواند یک نقطه آغاز باشد. اما هر وقت که درباره مراحل سوگ حرف میزنم، باید این را به مردم خاطرنشان کنم که این مراحل به شکل خطی (و پشتسرهم) رخ نمیدهند و ممکن است با این ترتیب اتفاق نیفتند. این مراحل یک نقشه دقیق به دست ما نمیدهد اما نوعی ساختار اولیه برای درک این دنیای ناشناخته به ما میدهد. مرحله اول «انکار» است که از ابتدا تاکنون بسیار از آن گفتهایم: این ویروس من را مبتلا نمیکند. بعد «خشم» است: شما مرا مجبور میکنید در خانه بمانم و جلوی فعالیتهای من را میگیرید. مرحله دیگر «چانهزنی» است: خیلی خوب، اگر فاصله اجتماعی را برای دو هفته رعایت کنم همه چیز حل میشود، درست است؟ مرحله دیگر «غمگینی» است: نمیدانم این شرایط کی تمام میشود و در نهایت مرحله «پذیرش» است: این شرایط دارد اتفاق میافتد؛ باید ببینم چطور با آن کنار بیایم و زندگیام را ادامه بدهم. همانطور که میتوانید تصور کنید، پذیرش جایی است که قدرت در آن قرار دارد. ما در پذیرش است که به کنترل دست پیدا میکنیم. من میتوانم دستانم را بشویم. من میتوانم فاصله امن را رعایت کنم. من میتوانم یاد بگیرم که چطور به شکل مجازی کار کنم.
یکی از جنبههای این همهگیری که به طور خاص خیلی آزارنده است این است که پایان آن معلوم نیست.
این حالت موقتی است. گفتن این موضوع کمککننده است. من 10 سال در سیستم بیمارستانی کار کردهام. برای موقعیتهایی شبیه این آموزش دیدهام. همچنین، همهگیری سال ١٩١٨ آنفلوانزا را مطالعه کردهام. مراقبتهایی که داریم انجام میدهیم کارهای درستی هستند. تاریخ به ما این را میگوید. این وضعیت قابل بقاست. ما آن را از سر میگذرانیم و زنده میمانیم. اکنون زمانهای است که باید مراقبت زیادی بکنیم، اما نباید واکنش شدید نشان بدهیم و من معتقدم که در این شرایط معنایی خواهیم یافت. افتخار این را داشتم که خانواده الیزابت کوبلر-راس به من اجازه داد تا مرحله ششمی را به مراحل سوگ اضافه کنم: «معنا». من با الیزابت مختصری درباره اینکه بعد از «پذیرش» چه رخ میدهد صحبت کرده بودم. وقتی خودم سوگهایی را در زندگی شخصیام تجربه کردم، نمیخواستم در مرحله «پذیرش» متوقف شوم. من در آن تاریکترین ساعات دنبال معنایی بودم. و به این باور دارم که در آن اوقات نور را خواهیم یافت. حتی همین حالا مردم متوجه شدهاند که میتوانند با کمک فناوری با یکدیگر ارتباط داشته باشند. آنقدرها هم که فکر میکردند از یکدیگر دور نیستند. دارند میفهمند که میتوانند از تلفنشان برای مکالمات طولانی استفاده کنند. آنان قدمزدن را ارج مینهند./شرق
انتهای پیام/1005