آوای خزر - روحالله شجاعی: چشم وا نکرده طبق عادت روزانه رفتم سراغ گوشی. دیدم پلنگ اومد تو شهر، سریع رفتم پنجره رو بستم مبادا بیاد تو خونهمون.
گفتم نکنه قائمشهریها ولش کردن ترس تو دل رقیب اراکی بیفته، اما نه احتمالش کمه. تازه اگه جویبار بود میشد ربطش بدیم به حسن یزدانی، نساجی چه ربطی داره به پلنگ!
یکی گفت استاندار دستور آزادسازی داد، بعد از اجرای موفق طرح آزادسازی ساحل با پلنگ میخوان فضاسازی کنند، توجه افکارعمومی رو جلب کنن!
گفتم: چه ربطی داره، مگه هر اتفاقی میافته به مسوولین مربوط میشه؟!
گفت: آره، صبر کن الان کیوان مرادیان و کمال علیپور دعواشون میشه سر گرفتن پلنگ.
این نمایندههای مجلسو هیچ وقت دستکم نگیر. اصلا چیه، به قول علی بابایی هیچ کسی جز ما حق دخالت در هیچ امری رو نداره، علیالخصوص محیطزیست! تخصیصا میانکاله.
میگم این وسط چه تبلیغاتی واسه بانک صادرات شد، میلیاردها خرج میکرد اینطور دیده نمیشد، چی میشد میرفت سر در بانک رفاه کارگران! بلکه توجهات به این قشر جلب بشه. رییس فراکسیون کارگری هم میاومد روی خط تلفنی اخبار ساعت۱۴ و از کشتن پلنگ خبر میداد!
این وسط پیشنهاد خوبو احسان محمدی داد: «حالا که اینقدر خوب تبلیغ بانک شد بهتره بانک به مسئولیت اجتماعیاش عمل کنه، برای حفظ این گونه جانوری تلاش کنه. کاش به حرف ما گوش کنن.»
تماس گرفتم با کامیار، ولی پور، مدیر روابطعمومی محیطزیست. از وقتی ابراهیمی اومد بعدش کامیار رابطه ما با محیطزیست انگار صمیمیتر شده، این ماجرای میانکاله هم مزید بر علت شد. اما همه دیدید در کمال ناباوری با لودر از روش رد شدن، از مدیریت گذاشتنش کنار.
یکی از فامیلای بابایی میگفت: «این اصلا کارنامی نیست اسم ما رو خراب کرده.» باشه شما خوب!
کامیار توضیحاتی داد، گفتم یه وویس بده، کمک کنم کمی فشار از روی دوش شما کم بشه.
گفت: خدا پدرتو بیامرزه، کاش بقیه هم اینجور مواقع یکم همراه باشند. مگه ما چند تا مامور و تفنگ داریم، کجا از این اتفاقات میافته. بذارید کار طبق روال درستش پیش بره. انتقاد بکنید، اگر اونوقت صبح واسِ بچه محصلی اتفاقی میافتاد چی؟!
این وسط حاج محمدحسن زنگ زد، برای لوگوی تولیدیش، «سید فرق تو با مسئول جماعت چیه؟! جفتتون ملت رو سرکار میذارید.»
میگفت تلفنی با عبوری حرف میزدم، بهم گفت چه خبر؟!
گفتم هیچ، قائمشهر صحبت پلنگه، ساری صحبت تو!
به حاجی گفتم تا کارمون به دعوا نکشید بگو بعدازظهر کجا ببینمت کارو تحویل بدم.
گفت: کیادهام، خبر میدم.
داشتم ویدیو رو آماده میکردم، کامیار تلفنی گفت: «دست نگهدار، پلنگ مُرد!»
چه سرنوشتی داشت حیوون یه نیمروز!
انتهای پیام/۱۰۰۰