دهان و بینی خود را هنگام سرفه و عطسه با دستمال(ترجیحا) و یا قسمت بالای آستین بپوشانید.

      

در صورت داشتن علایم شبیه آنفلوانزا، با آب و نمک، دهان خود را شستشو دهید.

      

در روزهای اول بیماری تنفسی، ضمن استراحت در منزل، از حضور در اماکن پر تردد پرهیز کنید.

      

از خوردن مواد غذایی نیم پز و خام خودداری کنید.

      

از بيماران مبتلا به علايم تنفسی (نظير سرفه و عطسه)،حداقل يک متر فاصله داشته باشيد.

      

از تماس دست آلوده به چشم، بینی و دهان خود بپرهیزید.

      

مدت شست و شوی دست ها حداقل به اندازه 20 ثانیه باشد و تمامی قسمت های دست (انگشتتان خصوصا انگشت شصت، کف دست و مچ دست)

      

به طور مداوم و در هر زمان ممکن، اقدام به شست و شوی کامل دست ها با آب و صابون نمایید.

      

دهان و بینی خود را هنگام سرفه و عطسه با دستمال (ترجیحا) ویا قسمت بالای آستین بپوشانید.

      

سردرد، تب و مشکلات تنفسی نظیر سرفه، آبریزش از بینی و تنگی نفس از علائم شایع بیماری کرونا ویروس جدید2019 هستند، در کودکان و سالمندان می تواند همراه با تهوع و استفراغ و دل درد باشد.

      
کد خبر: ۵۰۷۳۴
تاریخ انتشار: ۰۹ آبان ۱۴۰۱ - ۲۲:۰۳
یادداشت/ رقیه توسلی
آن‌ها که اهل صلحند بُردند زندگی را
صدایش مو نمیزند با دوبلورها. نگاهش می‌کنم. بنظرم هفتاد سالی از خدا عمر گرفته باشد.
آوای خزر - رقیه توسلی: صدایش مو نمیزند با دوبلورها. نگاهش می‌کنم. بنظرم هفتاد سالی از خدا عمر گرفته باشد. آقای راننده را مخاطب قرار می‌دهد: "چه خبر از اوضاع شهر؟ "

راننده تاکسی دنده عوض می‌کند و برعکس تصورم با یک جمله سروته جواب را جمع نمی‌کند. کله تکان می‌دهد که: هیفده ساله رانندم، جناب. روزای بد و خوب کم نداشتم و همه قماش آدمی دیدم. داماد دیدم، زائو دیدم، گدا و رئیس و وکیل و لات و خلافکار و طلبه و بی حجاب و خارج برگشته و زندان رفته سوار کردم. خانواده مشتی دیدم، دعوا دیدم، مریض دیدم، دکترم دیدم. مسافر بُردم محله اعیونی، حلبی آباد رفتم، حاجی و کربلایی از فرودگاه آوردم، اما اینروزا فرق میکنه. دارم خواب می‌بینم انگار. گاز اشک آور نخوردم که خوردم، خواهری که پنجه بوکس و چاقوی جیب داداششُ بندازه تو تاکسی ندیده بودم که دیدم، خانمی دیدم تو ماشین وقتی خبر شهادت داییشُ شنید آدرس خونه شو فراموش کرد، پدر دیدم رو جدول زار می‌زد و خون گریه می‌کرد از دست پسراش. جسارت به مامور قانون دیدم، مادریُ که پشت تلفن می‌گفت؛ "خاک بر سر من که مادر تو نباشم. هزار نفر از دیروز دارن فیلمتُ برام میفرستن. حالا واسه من بانک آتیش می‌زنی بی صفت! " مادربزرگ طفلکی دیدم از من خواست با نوه اش حرف بزنم بلکه بیاد سر عقل.

والا مام از دست آشوبگرا قسر درنرفتیم. چندبار از سر و کول تاکسی بالا رفتن. اسپری پاش کردن صندوقُ. بعد آینه شکسته سمت شاگرد را با دست نشان می‌دهد که با چسب و لنت باندپیچی شده. تک سرفه‌ای می‌کند و می‌گوید: آقا چی بگم؟ من خودم یه نوجوون دارم. میدونم اوضاع از چه قراره و چی به چیه و لامصب این قصه تربیت با زندگی آدما چیکار که نمیکنه. خیلی تو طول روز نمی‌بینمش کامیارمُ، اما جون میدیم واسه هم. پا خوشی ناخوشی هم واستادیم. هر وقت اونور گوشی یا چشم تو چشم بهم میگه؛ "رفیق فابریک"! خستگیام میریزه خداوکیلی. قند آب میشه تو دلم. میخوام بگم از اونی که فکر می‌کنیم پدرمادر نقش شون پررنگ تره آقا...

مسافر مو سفید یکهو با آن صدای خاص می‌گوید: درست می‌فرمایید شما... یاد ننه ثریا بخیر. حقیقتش ما یک دایه‌ای داشتیم که فوق العاده انسان مهربان و نازنین و پرخنده‌ای بود. راضی و شاد بود همیشه. یه روز ازش پرسیدیم رازت چیه؟ چطوری حالت اینقدر خوبه ننه جون؟ با خنده گفت: نمیدونم درست. شاید ماله اینه که من خواهرِ مادرمم، داداشِ بابامم...

با اینکه صبحی حرف زدم با مادرم، اما دلم تنگ می‌شود برایش. راننده و مسافر تاکسی هنوز دارند حرف می‌زنند. نگاه می‌کنم به خیابان. یک جمله عاشقانه تایپ می‌کنم و ارسال می‌کنم برایش. اما خط‌ها مثل همیشه باز نیست و نمی‌بینم "پیام ارسال شد" بیاید روی موبایلم. عجیب است. دارم توی تاکسی اشک می‌ریزم. دلم انگار خیلی برای مام ایران، مادرم، ننه ثریا، خانجان و همه‌ی آن‌ها که خوبند غنج می‌رود.

پی نوشت
پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند:
با هم دشمن نباشید و از هم نبُرید و برادرانه بندگان خدا باشید.

/////////
نظرات شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین ها
پربحث ترین ها