آوای خزر- رقیه توسلی: در را باز میکنم و وارد میشوم. هیچ کس سر کلاس نیست. انگار اولین نفر خودمم. تعداد معدودی صندلی میبینم و تخته سیاهی که به دیوار میخکوب نشده و روی دوپایه است. زمانی نمیکشد که با تقهای به در، گروهی مرد و زن وارد میشوند؛ ماسکدار، بی ماسک، عینکی، جدی. سلام میدهند. یک کمی هول برم میدارد. واقعیتش منتظر بچههای نوجوان بودم، نه خانمها و آقایان میانسال. حدس میزنم اشتباهی شده باشد. دوستانه توضیح میدهم که برای تدریس زبان متوسطه اینجا هستم، نه دانشگاهی و شبانه... با هم میخندیم، میخواهم کیفم را بردارم و بروم که شروع میکنند به حرف زدن. تازه این ساعت است که متوجه قصهای میشوم. میبینم تمام عزیزان دچار معلولیت اند انگار. از ناحیه دست، پا، جوارح صورت؛ که همین حین خانمی از جایش بلند میشود و حالی ام میکند اشتباهی درکار نیست و آنها آمده اند سر کلاسی غیر ادبیات فارسی تا به زبان دیگری مشکلات شان را برسانند به گوش مسولین امر... باز میخندیم... اینبار جانانهتر و کشدارتر و بلندتر... آنقدر بلند که یکهو از خواب جدا میشوم.
خواب بود. چه خواب عجیبی؟! شکل رویای صادقه و اینها بود بیشتر. تصویر بانویی با دو دست پروتزی توی سَرم میگردد. تصویر آن خانم که روی یک پایش ایستاد و خیلی جدی گفت کمک کن عین کمانگیر آرش تیرمان بخورد به هدف، خانم معلم؛ و چهره آقایی که با عینک دودی، ردیف اول نشسته بود.
حال غریبی دارم. البته دیدن این خواب شاید برگردد به ورق زدن تقویم و وارسی دوازدهم آذر، شایدم به شنیدن اخبار شبکه سه؛ که اخبارگو از قول جناب رئیس جمهور گفت: بهزیستی لیست افراد آماده به کار را به همه نهادها، سازمانها و ادارات اعلام کند. معلولان باید برای مشاغلی که از عهده آن بر میآیند در اولویت باشند. نمیدانم... بالاخره هر چه بود خوابِ خواب نبود. قاطی اش، بیداری و واقعیت هم داشت.
یاد نامه خانواده "باغبان" میافتم. نامه پدرمادر چهار معلول به بهزیستی. درخواست شان را همین اوایل پاییز تنظیم کردیم با هم. نشستیم و آنها گفتند و کم و زیاد و خط و ربطش را دادیم تا صدایشان برسد به بالادستی ها. به مدیران ذیربط. یاد اکرم، حمید، امید و محبوبه باغبان که شش سالی میشود همدیگر را رفیق صدا میزنیم.
یکماه و خُردهای میشود از این خانواده بیخبرم. نامه شان درباره مسکن بود. شماره شان را میگیرم. میدانم الان قرار است باغبان ها، روزم را بسازند. بس که شش نفرشان مهربانند. یکی گوشی را برمی دارد. با بغض میگوید؛ منّور کردید، زحمت کشیدید، دور شما بگردم خانم جان... مادر خانواده است. حرف آقای رئیس جمهور میپیچد توی سَرم: خواسته این قشر باید شنیده شود. خواستههای آنان به حق است.
پی نوشت
حضرت رضا (ع) میفرمایند خداوند توانمندان را مکلف کرده امور از کار افتادگان و بلادیدگان را سامان دهند.
انتهای پیام/