آوای خزر –
آزاده بابانژاد: «جنگ» واژهی ترسناکیست، تا نامش میآید خون و آتش، اسارت و زندان، مرگ و ویرانگری، ناامیدی و آوارگی را با خود به صف میکشد.
روشنگری در خصوص جنگ و ابعاد آن کار سختی است، "
جهاد تبیین" را رهبر گوشزد کرد، خیلیها فکر میکردند آمدهاند پای جهاد. برخیها هم هول برشان داشت که جهادگر شدهاند، اما رهبر از جهادی گفت که مقابل کجفهمیها و تحریفها بایستد، گفت که باید روشنگری کرد؛ از حقیقتها و واقعیتها گفت و اگر نگوییم؛ دشمن جور دیگری، اول روایت میکند.
جنگ در غزه نشان داد که بابصیرتها چه کسانی هستند، قلمفروشان و نویسندگان حقیقت کدامند؟ نشان داد که میشود زیر پیشرفتهترین دوربینهای امنیتی باشی و تونل بزنی به قلب دشمن. میتوانی از دل جنگ حتی قوانین نور را هم بشکنی و واقعیت را مخابره کنی. نشان داد که تمام حق در برابر تمام باطل ایستاده است و کربلاییترین واقعهی جهان اتفاق افتاد.
این نبرد نابرابر نشان داد که روایت اول تا چه اندازه امپراطوری رسانهای جهان را به زحمت انداخت تا جایی که جهان یکصدا فلسطین را فریاد زد و آزادی قدس را خواستار شد.
جنگ در غزه نشان داد که دشمن با همه عده و عدهاش چیزی در چنته ندارد، به هیچ قانونی پایبند نیست، دیوانهوار قتل عام میکند، بیمارستان و مدرسه و اردوگاه که خط قرمز تجاوزات است را بیشتر آماج حملاتش قرار میدهد، تانکهایش را به بیمارستان میبرد، به بیماران تیراندازی میکند، هیچ جای امنی باقی نمیگذارد، جز ویرانگری برای بقای خویش راهی ندارد.
دروغگوییهای بیامان دشمن را مردمانش هم فهمیدهاند، بُزدلها و وابستگان زر و تزویر هم با کاهش دلارها، دکههای دروغپراکنیشان را تعطیل کردند، حالا ماندهاست چند بنگاه معاملاتی با خبرهای جعلی که دیر نیست آنها هم زیر فشار افکار عمومی به استیصال رسیده و کنار بروند.
جنگ در غزه نشان داد که گفتن از حقیقت سخت است؛ یکی قلمش را تیز کرده و دوربینش را بزرگنمایی به سمت بیدفاعان، میترسد بیاید وسط معرکه، چون درگیر میشود، شاید قطره خونی از او کم شود! آنطرف، اما شاهدانی هستند بیباک و قدم گذاشتهاند به دل خطر، دوربینشان مرکز توجهات است و خودشان هم، خونشان هدیه به مقاومت است، آری اینجا جنگ روایتهاست.
روایت از کسانی که در این بزرگی و عظمت دنیا، چشم یک جهان را به سوی یک باریکه باز کردهاند، در جایی که حق بیوقفه با دژخیم میجنگد و با همه رنجها، اما دنیا را در دست گرفته، و بر مرگ میخندد.
بیتردید اینجا کربلا تکرار شده است؛ یزید هم آب را بست، خیمهها را ویران کرد، به پیکرها رحم نکرد، و حالا غزه همانجایی است که فرزندانش؛ اصغرها و اکبرها، با قاسم و عباسها با دلی پر از ایمان، عطشان به میدان میروند، همانجایی که طفلان و زنان از دشنهی نسناسها با خون گذر میکنند.
در این شجاعتِ تاریخی، انگار ملائک با "قسام"ها بوده در آنروز که بر خانه باطل فرود آمدند و"طوفان" نقشهی دجالها را بههم ریخت و بر اندامشان رعشه انداخت. آنها در خانهها و خیابانهای خود هم امنیت ندارند.
غزه نشان داد که برای جنگ با اهریمن حتی در این باریکهی محصورِ محبوس؛ قلاب و سنگ، و چتر و آتش کوچک است، و نشان داد حتی در تحریم و حصر هم؛ این تنها موشک است که جواب موشک است.
مردمان غزه زیر آتش دشمن، اما اینروزها با ملائک سر میکنند! چهقدر دلآزار، اما امیدآفرین و تحسینبرانگیز است دیدن کودکانی که با آیههای صبر و درد، گونههاشان را گاهگاهیتر میکنند.
جنگ در غزه نشان داد؛ گرچه یک سو دروغ است و یک دروغ، دروغهای دیگری را میسازد، اما سوی دیگر خوب میداند که رهایی در راستی است! یک سو پر از تردید و سوی دیگر یک جهان امید هست.
غزه میداند که رنگ آزادی سرخ است، صبح آزادی نزدیک است، و جهان نیک میداند که این جنگ، جنگ روایتهاست.