دهان و بینی خود را هنگام سرفه و عطسه با دستمال(ترجیحا) و یا قسمت بالای آستین بپوشانید.

      

در صورت داشتن علایم شبیه آنفلوانزا، با آب و نمک، دهان خود را شستشو دهید.

      

در روزهای اول بیماری تنفسی، ضمن استراحت در منزل، از حضور در اماکن پر تردد پرهیز کنید.

      

از خوردن مواد غذایی نیم پز و خام خودداری کنید.

      

از بيماران مبتلا به علايم تنفسی (نظير سرفه و عطسه)،حداقل يک متر فاصله داشته باشيد.

      

از تماس دست آلوده به چشم، بینی و دهان خود بپرهیزید.

      

مدت شست و شوی دست ها حداقل به اندازه 20 ثانیه باشد و تمامی قسمت های دست (انگشتتان خصوصا انگشت شصت، کف دست و مچ دست)

      

به طور مداوم و در هر زمان ممکن، اقدام به شست و شوی کامل دست ها با آب و صابون نمایید.

      

دهان و بینی خود را هنگام سرفه و عطسه با دستمال (ترجیحا) ویا قسمت بالای آستین بپوشانید.

      

سردرد، تب و مشکلات تنفسی نظیر سرفه، آبریزش از بینی و تنگی نفس از علائم شایع بیماری کرونا ویروس جدید2019 هستند، در کودکان و سالمندان می تواند همراه با تهوع و استفراغ و دل درد باشد.

      
کد خبر: ۹۲۷۵
تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۳۹۸ - ۰۲:۳۵
20 سال زندگی روی تخت آی.سی.یو و یک آرزو!
تولد 28 سالگی‌اش را جشن گرفته‌ایم و او همچنان به‌ظاهر بی‌حرکت است، اما سرشار از امید و پویایی و سرزندگی است، لبخند از لبانش جدا نمی‎شود و می‌گوید: نمی‌توانید لبخند را از من بگیرید. 20 سال می‌شود که روی تخت مراقبت‌های ویژه است، در پایان 28 سالگی‌اش آرزو دارد که به شهر زیبای شیراز برود.

آوای خزر - آزاده بابانژاد: قصه پُرغصه‌ای دارد اما هر که او را می‌بیند ایمان دارد که باید امید و صبوری را از پسری آموخت که 20 سال است در بستر بیماری، روی تخت بخش مراقبت‌های ویژه‌ی بیمارستان امام خمینی(ره) ساری روزگار می‌گذراند؛ محمدرضا فهیمی را می‌گویم؛ جوانی که خودش می‌گوید: نمی‌توانید لبخند را از من بگیرید.

قصه یا شاید غصه از آنجا آغاز شد که روز شنبه 25 آبان‌ماه 79 پدر محمدرضا به مدرسه رفت و نمراتش را گرفت، آن روز شاد بودند و روز تولدش هم بود ... اما فردای آن روز در یک حادثه تصادف، آنچه که باید نامش را تقدیر گذاشت رقم خورد، محمدرضا توان راه رفتن و حرکت را از دست داد. همانی که تا دیروز می‌دوید و شاد بود و با بچه‌ها بازی می‌کرد.

آن موقع 8 ساله بود و حالا 28 سالگی‌اش تمام شده است، قدم به 29 سالگی گذاشته. او در این سالها دوستان زیادی پیدا کرد. از مسئولان و پرستاران و ورزشکاران تا برخی مردم عادی. او از کودکی عاشق پرسپولیس و تیم محبوب شهر خود یعنی نساجی مازندران است. چند باری هم با همین وضعیت، بازی آنها را از نزدیک دیده است.

محمدرضا به کمک یک دستگاه که همیشه همراه اوست و چون یاری همیشگی آن را در کنار خود دارد، می‌تواند زندگی کند و به سفر هم برود. اما مسافرت با دستگاه که جزیی از وجودش شده، هزینه بالایی دارد. در این سال‌ها چند باری هم به خانه سر زده است. در روستای "سیف‌کتی" قائمشهر که فاصله کمی تا شهر دارد - منطقه‌ای که با شکر قرمز شناخته می‌شود - یک‌بار قسمت شد که همراه محمدرضا و دوستانش با آمبولانس به منزلشان رفتیم. دورهمی دوستان و آشنایان و یاد ایامی که محمدرضا در حیاط بازی می‌کرد؛ برای او یک خاطره تلخ و شیرین و تراژدی بی‌نظیری است که وقتی با لبخندهای همیشگی‌اش ترکیب می‌شود؛ تو را به یاد مقاومت کوه می‌اندازد.

... و پدر و مادری که در این سال‌ها بی او نمی‌توانند سر کنند. پدر و مادری که صبوری و امیدواری را از پسر آموخته‌اند. پسری از جنس بهشت.

روز شنبه 25 آبان‌ماه تولدش بود و من و همکارم آقای فلاح به بیمارستان امام ساری رفتیم. قرارمان ساعت 11 بود تا در این زمان مسئولان و دوستان دیگری هم که قول داده بودند، به این جشن کوچک اما بی‌اندازه ارزشمند، بیایند. 

راستش را بخواهید، خیابان‌ها بخاطر اعتراض به گرانی بنزین قفل شده بود و همه مجبور بودند مسافتی را پیاده بیایند. و ما تا به بیمارستان برسیم اندکی از زمان قرار گذشته بود. بالاخره به قرارمان رسیدیم.

خانم احمدی‌نیا از دوستان خانوادگی محمدرضاست، او می‌گوید: محمدرضا می‌تواند قهرمان زندگی هر کسی باشد که به دنبال امید است. خانم محمودی از انجمن زنان نیکوکار الزهرا(س) مازندران نیز در تمام این سال‌ها آنچه در توان دارند برای رضا دریغ نمی‌دارند. او برای این جوان باانگیزه آرزوی شفای عاجل، و سلامتی پدر و مادرش را از خداوند خواستار شد.

آرام‌آرام، یکی یکی، دوستان آمدند؛ احمد میدانی پرستار بخش آی.سی.یو بیمارستان شهید زارع که مدتی نیز در بیمارستان امام پرستار محمدرضا بود و محمد معتمدی جویباری سوپروایزر بیمارستان امام.علی فلاح فرماندار سابق سوادکوه و مدیرعامل سایپا، سید محمد رسولی مدیر سابق آموزش و پرورش قائمشهر به همراه همکارش.

خانم احمدی‌نیا از دوستان خانوادگی محمدرضاست، او می‌گوید: محمدرضا می‌تواند قهرمان زندگی هر کسی باشد که به دنبال امید است. خانم محمودی از انجمن زنان نیکوکار الزهرا(س) مازندران نیز در تمام این سال‌ها آنچه در توان دارند برای رضا دریغ نمی‌دارند. او برای این جوان باانگیزه آرزوی شفای عاجل، و سلامتی پدر و مادرش را از خداوند خواستار شد.

دکتر کریمی نسب متخصص ارتوپد بیمارستان امام ساری است و علیرغم همه دغدغه‌هایش به جشن تولد محمدرضا آمد. چند پرستار دیگر بخش نیز آمدند، آقای بهروان رئیس هیات فوتبال مازندران نیز تلفنی روز تولدش را تبریک گفت و از نیامدنش عذرخواهی کرد. آقای بریمانی رئیس گروه ورزش قهرمانی و آقای پورهاشمی مسئول کمیته قهرمانان اداره کل ورزش و جوانان مازندران هم آمدند. اسرافیل یزدانی رئیس اداره بهزیستی و تقی‌نیا مسئول امور توانبخشی بهزیستی قائمشهر هم آمدند و البته آقای باقری مدیرکل بهزیستی استان مازندران هم آمد.

ایمان تبیار مامور نیروی انتظامی و از دوستان خانوادگی محمدرضاست او هم علاقه خاصی به رضا دارد و از او درس امید و استقامت می‌آموزد. نماینده آموزش و پرورش ناحیه دو ساری هم به جمع حضار پیوست؛ او می‌گوید: محمدرضا تا کلاس هشتم را(زمان حادثه کلاس دوم ابتدایی بود) روی همین تخت بیمارستان خوانده است و این کار بزرگی است.

از اینها که بگذریم به سراغ آرزوی محمدرضا می‌رویم. او آرزو دارد شهر شیراز را از نزدیک ببیند. به مناطق دیدنی این شهر برود و اندکی از محیط بیمارستان فاصله بگیرد. محمدرضا البته دلش می‌خواهد اصفهان و دیگر شهرهای بزرگ و دیدنی را ببیند اما چون می‌داند هزینه این رفت و آمده بسیار بالاست؛ دیگر به همان شیراز راضی شده و گویا بین این همه شهر، شیراز را در اولویت قرار داده است.

از دوستانش که می‌پرسم؛ می‌گویند سفر او به شیراز با توجه به اینکه دستگاه را هم به همراه دارد و سفرش بدون آمبولانس آی.سی.یو امکان ندارد؛ باید 20 میلیون تومانی را در نظر گرفت. حالا برخی از مسئولان اعلام آمادگی کردند تا هزینه سفر را بپردازند و شاید تا این مبالغ جمع‌آوری شود خیلی به‌طول بینجامد. محمدرضا اما با شرایطی که دارد، بی‌تاب یک سفر قریب‌الوقوع به شهر زیبای شیراز است.  شاید این انتظار با کمک‌های همنوعانش زودتر به سرانجام برسد.

کیک تولد و شمع تولد و چشمانی پر از اشک و امید که پدر را با بغض‌های سنگین همراهی می‌کند، چه دورهمی ساده و باشکوهی. و محمدرضا شمع پایان 26 سالگی‌اش را فوت می‌کند و باز هم لبخند می‌زند؛ او راست می‌گوید: "نمی‌توانید لبخند را از من بگیرید".

پدر از همه تشکر می‌کند، از دوستان و آشنایان و مسئولان و بویژه بهزیستی و پرسنل بیمارستان که سنگ تمام گذاشته‌اند، آقای فهیمی واقعا خسته است اما عشق محمدرضاست که توان مضاعفی به او می‌دهد و او را هر روز و حداکثر یک روز در میان از قائمشهر به ساری می‌کشاند.

"محمد رضا فهیمی سیف کتی" یک شماره حساب به نام خود دارد. آنهایی که می‌خواهند آرزویش را محقق سازند می‌توانند کمک‌هایشان را به شماره 5894631523330983 واریز کنند. شماره تماس آقای فهیمی پدر محمدرضا نیز 09112239182 است که هموطنان نیکوکار می‌توانند در جریان وضعیت کامل محمدرضا قرار بگیرند. دیدار با محمدرضا  بروکراسی نمی‌خواهد، در روزهای ملاقات کافیست بگویید که به دیدار او می‌روید... و یا حداکثر، یک تماس با پدرش بس است.

برای دیدن تصاویر در اندازه اصلی، لطفا روی تصویر منتخب کلیک کنید

جهت ذخیره تصویر منتخب، ابتدا آن را دانلود کنید

اخبار مازندران

انتهای پیام/ 1354

مطالب مرتبط
نظرات شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین ها
پربحث ترین ها
آخرین اخبار