آوای خزر- حسین احمدی: از صبح که رفتم سراغ گوشی ام و خبر هرمزگان را خواندم، یادش افتادم. یاد "آقا ولی میرزا". آقاولی میرزا بنّا. که توی اولین خانه اجاره ای، همسایه مان بودند. همسایه ای با فرکانسی عجیب. که همیشه تَنگ صدای بلندش، دعای تکراری می گذاشت. و روزی نبود که نگوید: من چاکرتم خداجان. آزمایش آسان!
البته بعدها که بیشتر همسایگی کردیم اصل قصه و پشت پرده این دعا دستم آمد. فهمیدم که آقا ولی میرزا چرا همیشه طلب می کرد؛ خداجان مرگ آرام! گویا یازده نفر از نزدیکانش توی سفری جاده ای سقوط می کنند به اعماق درّه و اتومبیلشان دچار حریق هم می شود. و الباقی تقدیر سخت.
تیتر خبر کفایت می کند تا تمام صحنه های دردناک جلو چشم ام چیده شوند؛ زلزله های 6 ریشتری در هرمزگان... دست می گذارم روی سرم و سکانس به سکانس درد را می بینم. زلزله را می بینم. ماشین های هلال احمر و اورژانس، هموطنان مبهوت رنگ پریده، دیوارهای فروریخته، صدای شیون های پراکنده، خانه هایی که دیگر نیستند و از آنها دروازه ای مانده فقط، خودروهای زیر تل آجر و چوب و کلوخ، آغل های دام مُرده، فرش و قابلمه و صندلی و عروسکی که از لابلای آوار بیرون کشیده می شوند.
خبر را چندبار می خوانم. همین که متوجه می شوم آسیب دیدگان تنها نیستند و فوریتهای پزشکی به منطقه زلزله زده بندرلنگه اعزام شدهاند، حال غریب خوبی پیدا می کنم و زیرلبی می گویم؛ خیر ببینند بانیان کمک رسانی. چادر و اقلام امدادی الان مورفین است واقعا.
همکاری، فیلمی استوری می کند از شرایط هرمزگان و خرابی های به بارآمده. بالای هفت دفعه خیره می شوم به تصاویر. الامان! می بینم پسرک نارنجی پوشی ایستاده روبروی آوار و به تلنبار مصالح نگاه می کند. افسوس دارد جوری که ایستاده، جوری که تماشا می کند، جوری که آویزان است دستهایش. پیداست آمده برای وارسی اوضاع. آمده یکسر ببیند امروز چقدر خوب نیست. به نظر می رسد آمده باشد جلوی خانه شان یا که نه جلوی خانه بایی، خالویی، عامویی، کسی. نمی دانم که. اما ماجرا هر چه که هست آنقدری بغض دارد که بشوم خود "آقا ولی میرزا" و بی وقفه دعا کنم. برای همه. خصوصا برای هرمزگان که زمین لرزه عزادارش کرده و برای این پسرک جنوبی نارنجی پوش که غم پرسه می زند توی چشمش و اصلا معلوم نیست توپ فوتبال و کتانی اش مانده کجای این خروار دلخراش...
سنجاق
قرآن کریم می فرماید:
و َبَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ