به گزارش آوای خزر، وقتی درباره شخصیت مشهوری که صدایش روی ترانههای محبوب و ماندگار این سالها نشسته است، اطلاعات زیادی مطرح نشده باشد، طبیعی است که او شخصیتی مرموز بهنظر برسد که کنجکاوی دیگران را برمیانگیزد. درباره محسن چاوشی حرف میزنیم، موزیسین و خواننده محبوبی که با همه تلاشهایش برای دوری از حاشیه تا به حال وسط جنجالهای مختلفی اسمش را شنیدهایم اما گوشهگیری او، فرار از مصاحبه با نشریهها و فعالیت کمرنگ در شبکههای اجتماعی، او و شخصیتش را تا حدی ناشناس باقی گذاشته است. او جزو معدود خوانندگانی است که با وجود جوایز و افتخارات مختلف در جشنوارههای موسیقی، هرگز کنسرتی برگزار نکرده است. آشنایی با زندگی و شخصیت این خواننده محبوب که با فیلم «سنتوری» داریوش مهرجویی به شهرتی باورنکردنی رسید، خالی از لطف نیست.
فراری از حاشیه
مسیری که چاوشی طی کرده نشان میدهد او معتقد است مطرح شدن همیشه سر و صدا و جنجال بهپا کردن نمیخواهد. گاهی در عین سکوت و دیده نشدن هم یک چهره حاشیهساز میشود. تعداد گفتوگوهای مطبوعاتی چاوشی کمتر از انگشتان دست است و عکس و فیلمهای فراوان با پزهای مختلف در روزمرگیهای او دیده نمیشود. چاوشی دقیقاً از زمانی سر زبانها افتاد که غیراز یک صدای خشدار و سوزناک، منبع دیگری برای معرفی خود به مخاطب ارائه نداد. این روند همچنان ادامه داشت تا جایی که بعد از تبدیل شدن به خوانندهای پرطرفدار، هیچکس مصاحبه و عکسی از این خواننده نامرئی پیدا نکرد تا به تمام سؤالات در ذهنش پاسخ دهد. این کنجکاوی گوشه ذهن همه مخاطبان ماند تا هر کس با تصویری در ذهنش برای خود چاوشی بسازد. با همه این مرموزی و ناشناسی، او به نقل از اطرافیان نزدیکش اصلاً منزوی و افسرده نیست و برعکس در خوشمشربی زبانزد است. بچه جنوب است و این ویژگی او هم ارتباط مستقیم با این قضیه دارد. با اینکه این دیده نشدن تا امروز حاشیههای زیادی برایش ساخته، اما نشان داده است که در تصمیماتش جدیت و وسواس خاصی دارد. البته که دوری او از حاشیه بهمعنای دوری از جنجال نیست، چون در این سالها نام چاوشی در جنجالهای زیادی شنیده شده؛ از تلاش برای کمک به زندانیان تا دعوا با خوانندگان آنور آب و حتی با داریوش مهرجویی و... .
با حداقل امکانات
محسن چاوشی متولد خرمشهر است و اصالتی کردتبار دارد. خانوادهاش با توجه به شرایط کاری که پدرش بهعنوان کارمند شرکت نفت داشت، به خرمشهر مهاجرت کردند و محسن در خرمشهر متولد شد. او فرزند پنجم خانواده و دارای 2خواهر و 3برادر است. در کودکی زندگی در شهرهای مختلفی را تجربه کرد چرا که بعد از اشغال خرمشهر در زمان جنگ، خانواده او به شهرهای کرمانشاه، مشهد و نهایتاً تهران مهاجرت کردند. نوجوانی او پرماجرا بود.
پس از اینکه درس را رها کرد به دور از چشم خانواده شروع بهکار کرد تا از شرایط سختی که داشت رها شود، او شروع به فروش ادویه و سوغاتیهای مشهد کرد و حتی زمانی هم سیگار میفروخت! اما او از همان نوجوانی به موسیقی علاقه داشت و دنبال فرصتی بود تا به آرزویش برای فعالیت در دنیای موسیقی برسد. پس از گذراندن خدمت سربازی، فعالیت در این هنر را بهصورت حرفهای آغاز کرد. قبل از اینکه بهعنوان یک خواننده با مجوز فعالیت کند و صدایش روی تیتراژ سریالهای تلویزیونی هم بنشیند، زیرزمینی موزیک میساخت. در خاطراتش از سختیهای آن دوران گفته، از روزهایی که بدون امکانات، اتاق خانه را به سختی به فضایی شبیه استودیو تبدیل کرده بود تا آهنگ بسازد و نگران بود صدای ساز، باعث اعتراض همسایهها شود.
چاوشی در خاطراتش میگوید:«هنوز مجوز نداشتم و کم و بیش آثار و قطعاتم را میشنیدم که در مکانهای مختلف و سیستم پخش ماشینها، شنیده میشود. اوضاع مالی خیلی بدی داشتم و شهرداری دستور تخریب تنها استودیویی را که در حیاط ساخته بودیم و در آن قطعاتم را ضبط میکردم داده بود. ظاهراً بنا بر قوانین شهری محیط مسقف در حیاط آن محل داشتن، جرم بود. استودیو را که خراب کردند، دیگر فاصلهای تا آخر دنیا برایم باقی نمانده بود. هیچ انگیزهای نداشتم و اوضاع مالی و زندگیام هم خیلی بد بود.
در اوج این شرایط بود که تلفنم زنگ خورد. جواب دادم و آقایی از آن طرف خط گفت:«سلام من شریفینیا هستم!» تعجب کردم و قبل از اینکه بیشتر بپرسم، ادامه داد: «حامد شریفینیا، برادرزاده محمدرضا شریفینیای معروف!». همان روز و همان لحظه ایشان به من گفت که داریوش مهرجویی برای فیلم جدیدشان میخواهند که بخوانی و چند قطعه بسازی. توضیحات لازم را داد و قرار شد در خانه آقای مهرجویی برای یک جلسه مشترک حاضر شویم و صحبتهای لازم را انجام دهیم.»
نترس در حرفه
میگویند از اجرای زنده فراری است و «میترسد» که چشم در چشم مخاطبش، بخواند و صدایش با افکتها و نرمافزارهای صداسازی ساخته و پرداخته شده است و اگر کنسرت بگذارد، دیگر بتی از او نمیماند. «ترس» را از شاخصههای انکارناپذیر شخصیتی چاوشی در مواجهه با دوستدارانش میدانند و خودش هم هرگز جواب درستی درباره این موضوع نداده است. اما کسانی که اجرای زنده او را در استودیو دیدهاند با قاطعیت اعتقاد دارند اجرای زنده چاوشی بسیار قویتر و زخمیتر از صدایی است که تاکنون از او در سیستمهای صوتی شنیدهاند. به هر حال چاوشی نشان داده برای پیش رفتن در دنیای موسیقی، از هیچ سختی نترسیده و اصولاً اهل ترس نیست. او در خاطراتش از ضبط موزیک فیلم سنتوری گفته؛«چارهای جز این نداشتم که در خانه و در یکی از اتاقهایمان کار ضبط را انجام بدهم. به کمک مادرم یک پتو را با میخ به جلوی پنجره زدیم و دیوارها را هم با پتو پوشانیدم تا صدا نپیچد. مادرم از اتاق بیرون رفت و با یک پتو از بیرون، در اتاق را پوشاند. خودم هم از این طرف در یک پتو آویزان کردم تا بتوانم در نهایت فضایی را در اختیار داشته باشم که در آن بشود وکال گرفت. بعد از همه این ماجراها، پتو را کشیدم روی سرم و در همان شرایط خواندم و هم وکال را ضبط کردم. از زیر پتو که بیرون آمدم، «علی سنتوری» به دنیا آمده بود. همان نسخه هم نهایی شد و پخش شد.»
کمالگرایی هنرمند
بعد دیگر این شخصیت کمالگرا بودن او در فعالیتهای هنریاش است. محسن چاوشی در یکی از معدود مصاحبههایش اینطور میگوید:«ترجیح میدهم یک چاه بینام و نشان پرعمق باشم تا دریایی کمعمق. در این سالها از نظر خودم کار خاصی انجام ندادهام، با این حال باز هم وقت کم آوردم. شاید بهتر باشد بگویم در این چند سال فقط تجربه کسب کردهام. تلاشم این بوده که با هر کاری مخاطبم را غافلگیر کنم تا او باز هم مرا بشناسد و قبول داشته باشد. سعی کردم در ملودیسازی حرکت تازهای داشته باشم. روی صدایم بهشدت کار کردم تا از فضایی که به من نسبت میدادند، فاصله بگیرم.» با این گفتهها میتوان دریافت که او در زندگی همیشه بهدنبال انتخاب بهترین گزینه بوده است. بهویژه در موسیقی تا بتواند قویترین آثارش را در اختیار مخاطبان خود بگذارد. حتی شاید نداشتن اجرای زنده او بهدلیل کمالگراییاش باشد چرا که میخواهد کنسرتش بهقدری با دیگر اجراهای زنده تفاوت داشته باشد که او را برای رفتن به روی سن راضی کند./هنر ام روز
انتهای پیام/1005