دهان و بینی خود را هنگام سرفه و عطسه با دستمال(ترجیحا) و یا قسمت بالای آستین بپوشانید.

      

در صورت داشتن علایم شبیه آنفلوانزا، با آب و نمک، دهان خود را شستشو دهید.

      

در روزهای اول بیماری تنفسی، ضمن استراحت در منزل، از حضور در اماکن پر تردد پرهیز کنید.

      

از خوردن مواد غذایی نیم پز و خام خودداری کنید.

      

از بيماران مبتلا به علايم تنفسی (نظير سرفه و عطسه)،حداقل يک متر فاصله داشته باشيد.

      

از تماس دست آلوده به چشم، بینی و دهان خود بپرهیزید.

      

مدت شست و شوی دست ها حداقل به اندازه 20 ثانیه باشد و تمامی قسمت های دست (انگشتتان خصوصا انگشت شصت، کف دست و مچ دست)

      

به طور مداوم و در هر زمان ممکن، اقدام به شست و شوی کامل دست ها با آب و صابون نمایید.

      

دهان و بینی خود را هنگام سرفه و عطسه با دستمال (ترجیحا) ویا قسمت بالای آستین بپوشانید.

      

سردرد، تب و مشکلات تنفسی نظیر سرفه، آبریزش از بینی و تنگی نفس از علائم شایع بیماری کرونا ویروس جدید2019 هستند، در کودکان و سالمندان می تواند همراه با تهوع و استفراغ و دل درد باشد.

      
کد خبر: ۵۰۵۳۹
تاریخ انتشار: ۰۲ آبان ۱۴۰۱ - ۱۴:۰۱
یادداشت/ رقیه توسلی
هیچ جا خانه آدم نمی شود
هیچ جا خانه آدم نمی‌شود. علاقه و دل و باورش نمی‌شود. ریشه اش نمی‌شود.
آوای خزر- رقیه توسلی: ترافیک است. نشسته ام توی تاکسی. خانم "گلستان" که زنگ می‌زند تا بناگوش می‌خندم. از اساتید و نویسندگان محبوب من اند.

مثل همیشه مهربان احوالپرسی می‌کند و می‌رود سراغ اصلیات. سراغ اصل مطلب. می‌گوید: چند هفته زمان بُرد که جوانب را بسنجم و شخصیت دوم داستان سروکله اش پیدا شود و راضی ام کند بنویسمش. اما الحمدالله انجام شد. فصل اول قصه را تایپ کردم عزیزم؛ و خندان ادامه می‌دهد یعنی تبریک ندارد؟

خوشحالی ام را که ابراز می‌کنم، می‌گوید: شبیه توست. دارم از رفتار و حالات تو وام می‌گیرم؛ و می‌گوید قرار است با او خیلی جا‌ها بروم و آدم‌های زیادی را معرفی کنم. تاریخی تفریحی اقامتی آداب رسوم کشور‌هایی که دیدم از نزدیک تا داستان زندگی نجار و بقال و پیتزاپزی که مفصل گپ زدم با تک تک شان. بگمانم خوشمزه دربیاید. می‌فرستم برایت نظرت را بشنوم. کارم یک مدت شده بود گردآوری پراکنده نویسی هایم. ژاپن و ایتالیا را پیدا کردم، مانده تونس؛ که انگار نیست و هر چه می‌گردم بیشتر شک می‌کنم یادداشتی برداشته باشم.

خداحافظی که می‌کنیم دستم می‌آید هوا پاییزی نیست. سوز قابل توجهی ندارد. از شیشه‌های پایین آمده تاکسی، گرمای خورشید می‌ریزد روی صورتم بعلاوه بوی بنزین ماشین چینی جلویی. روی پُل متوقف شده ایم. آقای راننده می‌گوید قفل نیست، واسه چراغ قرمزه. چشم می‌اندازم آن پایین مائین ها. آب متوسطی دارد می‌رود سمت افق. فکری شده ام. دارم به خودم در جهان بی دروپیکر فکر می‌کنم. به هویتم، پاسپورتم، اسمم، پدرم، مادرم. به زبانم، دینم؛ که از دور می‌بینمش و نگاه می‌کنم به ساعتم. بله. ساعت از دوازده گذشته. الان وقت اسپند دود کردن اوست. می‌دانم خانمی آنور پُل هرروز بساط پهن می‌کند بعدازظهرها. بساط عروسک پارچه‌ای و اسپند. می‌دانم بوی کارگاه شیرینی خیابان صبا از چه ساعتی شروع می‌شود. می‌دانم شیفت اوست. شیفت مانتوفروش خوش اخلاق پاساژ الهیه. خبر دارم نزدیکترین پمپ بنزین کجاست. حتی توی گوشم پر از صدای کلاغ‌های امیرمازندرانی است این وقت سال. می‌بینم چقدر با شهرم اُختم و چقدر دلم می‌خواهد هیچ جای دیگری نباشم جز اینجا. همین جا توی تاکسی که خانمی با پلاستیکی سبزی خوردن نشسته کنارم؛ و بوی نعناع حالم را گردانده. همین جا که می‌شنوم صدای آقایی می‌آید که با رفیقش دارند کُری تیم شان را می‌خوانند. همین جا که از ماشین‌ها صدای جناب بنان می‌آید... می‌بینم چقدر ایرانی عاشقی ام که دوست دارد از دوروبرش بنویسد. مثلا از خانم گلستان نویسنده، از آقای پارچه فروشی که می‌گفت با ارج و قرب‌ترین پارچه دنیا اطلسی و حریر و پرنیان نیست، پرچم کشورش است، از همسایه‌ای که دیروز بوی میرزاقاسمی اش پارکینگ را برداشت و صدای خنده هایشان. می‌بینم چقدر ایرانی هستم که فرانسه و یونان و تونس و کانادا و کشور‌های جهان را همیشه اکتشاف می‌کند و می‌شنود و می‌بیند، اما همیشه به خوان آخر که می‌رسد دستش می‌آید چه درست گفته اند پیران و باتجربه ها. هیچ جا خانه آدم نمی‌شود. علاقه و دل و باورش نمی‌شود. ریشه اش نمی‌شود.

سنجاق
امیرالمومنین علیه السلام می‌فرمایند:
عَمُرَتِ البُلدانُ بِحُبِّ الأوطان
کشور‌ها با میهن دوستى آباد شده اند.
نظرات شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین ها
پربحث ترین ها