دهان و بینی خود را هنگام سرفه و عطسه با دستمال(ترجیحا) و یا قسمت بالای آستین بپوشانید.

      

در صورت داشتن علایم شبیه آنفلوانزا، با آب و نمک، دهان خود را شستشو دهید.

      

در روزهای اول بیماری تنفسی، ضمن استراحت در منزل، از حضور در اماکن پر تردد پرهیز کنید.

      

از خوردن مواد غذایی نیم پز و خام خودداری کنید.

      

از بيماران مبتلا به علايم تنفسی (نظير سرفه و عطسه)،حداقل يک متر فاصله داشته باشيد.

      

از تماس دست آلوده به چشم، بینی و دهان خود بپرهیزید.

      

مدت شست و شوی دست ها حداقل به اندازه 20 ثانیه باشد و تمامی قسمت های دست (انگشتتان خصوصا انگشت شصت، کف دست و مچ دست)

      

به طور مداوم و در هر زمان ممکن، اقدام به شست و شوی کامل دست ها با آب و صابون نمایید.

      

دهان و بینی خود را هنگام سرفه و عطسه با دستمال (ترجیحا) ویا قسمت بالای آستین بپوشانید.

      

سردرد، تب و مشکلات تنفسی نظیر سرفه، آبریزش از بینی و تنگی نفس از علائم شایع بیماری کرونا ویروس جدید2019 هستند، در کودکان و سالمندان می تواند همراه با تهوع و استفراغ و دل درد باشد.

      
کد خبر: ۲۲۴۴۶
تاریخ انتشار: ۲۸ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۰:۰۶
وحید یامین پور، گوینده و مجری برنامه‎های تلویزیونی، به مناسبت سالروز آزادی اسرای جنگ تحمیلی خاطره‎ای از آن زمان را که در نهایت منجر به ازدواجش شده را به اشتراک گذاشت.

به گزارش آوای خزر، وحید یامین پور، گوینده و مجری برنامه‎های تلویزیونی، به مناسبت سالروز آزادی اسرای جنگ تحمیلی خاطره‎ای از آن زمان را که در نهایت منجر به ازدواجش شده را به اشتراک گذاشت.

 "شما که می‌دونید من سالی یکبار در چنین روزی این خاطره رو منتشر می‌کنم. الان وقتشه:

سال ۶۹ یک همکلاسی داشتم که دو تا از عموهایش شهید شده بودند و پدرش از عملیات کربلای چهار مفقودالاثر شده بود و من به این فکر می‌کردم که فرزند شهید بودن سخت‌تر است یا اینکه کاملا از سرنوشت پدر بی‌خبر باشی... یک روز هم چند دختربچه از دبستان شاهد آمدند و برای پدران شهیدشان شعر و دکلمه خواندند. بین آن‌ها خواهر این همکلاسی‌ما هم برای پدرش چیزی خواند.


روز‌های آزادی اسرا تمام شهر در تحیّر و هیجان بود. هر روز صبح با مادرم می‌نشستیم و اسامی اعلام شده را با دقت از رادیو می‌شنیدیم... مادرم منتظر اعلام اسم برادرش بود که از سال ۶۱ اسیر شده بود. لابلای اسامی ناگهان اسم پدر مفقودالاثر همکلاسی‌ام را شنیدم... پدرش را با تنی نحیف آوردند بعد از چند سال بی خبری...

حتماً آن دختربچه هم خیلی بهم ریخته بود. او هنگام اسارت پدرش دو سال بیشتر نداشت...

۱۲ سال بعد، آن دختر بچه را در دانشکده‌ی حقوق دانشگاه شهید بهشتی پیدا کردم... الان هجده سال از ازدواج‌مان می‌گذرد.

پی‌نوشت: دایی هم مدتی بعد، پس از ۸ سال اسارت آزاد شدند. چه روز‌های عجیبی بود...

۲۶مرداد سالروز ورود آزادگان را گرامی می‌داریم.

 
ماجرای ازدواج مجری جنجالی از زبان خودش+ عکس
انتهای پیام/1005
نظرات شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین ها
پربحث ترین ها