
آوای خزر- یادداشت/ آزاده بابانژاد: روز نخست از هفته گذشته را برای کار اداری به یکی از ادارات کل مازندران رفتم، سردرد شدیدی داشتم. باوجود هماهنگی قبلی اما حدود یکساعت پشت درب یکی از مدیران نشستم. گفته بودند آقای مدیر جلسه دارد. بالاخره درب اتاق مدیر باز شد و دو نفر خیلی شاد و خندان از اتاقش بیرون آمدند. از شلوغی روی میز و پوست میوهها و فنجانهای ردیفشده مشخص بود که صبحانه کاری بوده است، شاید البته! و بعد متوجه شدم که دوستانش آمده بودند از شهری دیگر، آنهم در این هیاهوی کرونایی چه اصراری هم داشتند برای آمدن و چقدر خوب هم کنار هم نشستند!
نگاهی به دور و برم انداختم. در اتاق انتظار چند ارباب رجوع دیگر هم نشسته بودند. صورتها لای ماسکها فرو رفته بود. ولی میشد فهمید که یکی دارد چرت میزند، بهگمانم از شهر دوری آمده بود. و یکی دیگر هم حسابی عصبانی و مضطرب است. به مسوول دفتر گفتم من خیلی خستهام و سردرد دارم. عذرخواهی کنید و بگویید ببخشید از اینکه خیلی منتظر شدم!
... و چقدر آرزو میکنی که حقوق شهروندی منشور کوروش کبیر رعایت شود و یا اصلاً همین منشور اخلاقی خودمان. و یا لااقل طرح تکریم اربابرجوع که گفته شده است؛ مطابق ماده هفت دستورالعمل نحوه تشویق و تنبیه کارکنان موضوع مصوبه طرح تکریم مردم و جلب رضایت ارباب رجوع، مصوب یکصد و هشتمین جلسه شورای عالی اداری مورخ سال 1382.... باید رعایت شود و «رسیدگی به سوء عملکرد کارکنان در ارتباط با ارباب رجوع، بر مبنای موارد ذیل صورت میگیرد: 1- نتایج نظرسنجی از ارباب رجوع؛ ۲- گزارش بازرسان طرح تکریم؛ ۳- شکایات واصله از اربابرجوع و ۴- سایر ساز و کارهای نظارتی.
و چهقدر باید ساده باشیم که فکر کنیم خیلی زود به شکایتها رسیدگی میشود. وای اگر بدانند چه کسی شکایت کرده است. چنان خودش و پروندهاش را لوله میکنند که آن سرش ناپیدا. یادم هست که برای یک پروندهای حتی برای بازرسی زنگ زدم اما فهمیدم اینجا هم جایی نیست که به دنبالش هستم. وقتی هم کم میآوردند و جوابی ندارند، میپرسند: شما؟!
امروز اما باز هم شنبه است و اول هفته، هواشناسی گفته است هفتهای با آسمانی صاف و آفتابی در بیشتر مناطق مازندران خواهیم داشت. سری به تقویم تاریخ زدم. امروز 20 دی برابر است با 9 ژانویه، روز جهانی "احترام به قانون"، روز جهانی "الکتریسیته ساکن" و "زردآلو" و البته "سالروز قتل امیرکبیر به دست ناصرالدینشاه قاجار".
یادم آمد که آن روزِ خستهکننده، شنبهی کرونایی هفته گذشته را میگویم. وقتی وارد تاکسی شدم؛ آقای راننده همان اول صبح انگار که از دندهی چپ بلند شده باشد خیلی سریع و بیدقت رانندگی میکرد و چند سبقت غیرمجاز را هم چاشنی کارش کرد. و در خیابان دوطرفه وسط شهر طوری رانندگی میکرد که گویی در بزرگراه و آزادراه قرار دارد. فکر کنم اگر دوربینها خلافیهای او را خوب بگیرند باید کد 2001 تا 2005 را برایش منظور کنند!
در ادارهکل هم روی کاغذ یکسوم کارمندان حضور داشتند و در واقع تقریباً 80 درصدشان نبودند. آنها که ماندند هوای همکارانشان را داشتند و میگفتند دورکاری میکنند، متوجه شدم که آن کارمند خاص در روز اول هفته حضور ندارد بنابراین به او زنگ زدم، میگفت: دورکاری داریم. دوشنبه و سهشنبه و چهارشنبه حضوری میآیم. گفتم: خب! دورکاری دارید دیگر، میتوانید کار مرا انجام دهید. گفت: خیر! پروندهها را که نمیتوانیم منزل ببریم. گفتم: پس چهطور دورکاری میکنید؟ گفت: بهتلفنها جواب میدهیم. دایورت شده است. گفتم: خب من الآن به شما مستقیم زنگ زدهام. پیگیر پروندهام هستم چه میکنید؟ گفت: فقط میتوانم بگویم. دوشنبه بیا!
گوشی را قطع کردم و با خودم گفتم: این خانم همان خانه بماند برایش بهتر است. و ای کاش صدایش را ضبط کند و آهنگ پیشوازش را بگذارد: "دوشنبه بیا جانم"!
جایی در بین بخشنامههای دولتی از زبان جمشید انصاری رییس سازمان اداری و استخدامی کشور خوانده بودم: " کارکنانی که از حضور در محیط کار معاف میگردند، در محل سکونت خود حاضر و با استفاده از امکانات و زیرساختهای موجود وظایف خود را به صورت دورکاری از منزل انجام دهند". البته این بخشنامه برای وضعیت فعلی صادر شده، یعنی کرونایی. اما به راستی کدام امکانات؟ کدام زیرساخت؟ اینجا ایران است و ابتدا قانون و بخشنامه وضع میشود و بعد میروند دنبال زیرساخت. دورکاری در ایران معنایی ندارد.

به سمت دفتر حرکت کردم و در ذهنم این بود که به سرمایهگذار مدّنظرم زنگ بزنم و ببینم برای واگذاری زمین جهت ساخت یک پروژه که خیلی هم باید فوری فوتی انجام میشد؛ با او قرارداد بستهاند یا خیر؟ بالاخره توانستم با او تماس بگیرم. سؤالم را که پرسیدم به من گفت: "خانم خبرنگار! مثل اینکه ایران نیستی؟ چه قراردادی؟ امروز و فردا میکنند، من هر جای دیگری میرفتم الان فرش قرمز که هیچ، هر چه میخواستم زیر پایم میگذاشتند".
به فرمانداری شهرستان مربوطه زنگ زدم، آقای مسوول گفتند که همین چهارشنبه قرارداد میبندیم، همهچیز آماده است. مشکلی نداریم.
امروز شنبه است، 20 دی 99، الان دیگر پایان وقت اداریست، چهار روز از چهارشنبه گذشته و امروز بار دیگر با پیمانکار تماس گرفتم، گفت: "هر روز بازی در میآورند. نزدیک 80 میلیون هزینه کردم هنوز قرارداد نبستند، هیچکدام پاسخگو نیستند؛ نه آب و فاضلاب، نه شهرداری، نه فرمانداری و هیچ...، کار را نگه داشتم تا قرارداد ببندند".
واقعاً چه باید گفت؛ اینهمه تعلل برای چیست؟ پروژهای خیلی ساده که تنها با یکمیلیارد میتواند به مطالبات مردم پاسخ بدهد و کاملاً هم قانونی و محیطزیستی است چرا اندر خم یک قرارداد مانده است.
براساس ماده 25 قانون مدیریت خدمات کشوری"مدیران و کارمندان دستگاههای اجرایی، خدمتگزاران مردم هستند و باید با رعایت موازین اخلاق اسلامی و اداری و طبق سوگندی که در بدو ورود اداء نموده و منشور اخلاقی و اداری که امضاء مینمایند وظایف خود را به نحو احسن در راه خدمت به مردم و با درنظرگرفتن حقوق و خواستههای قانونی آنها انجام دهند".
امروز روز جهانی احترام به قانون است، برای نوشتن این بخش از یادداشتم به یاد سریال طنز مسافران افتادم که وقتی آن "دانشمند فضایی" میخواست برای رییس کل کهکشان گزارش کار بفرستد چهقدر صادقانه و طنزگونه مینوشته است و شاید اگر او بود مینوشت:" اینجا ایران است و اگر بخواهی از قانون حرف بزنی تو را خارجی و بیگانه میپندارند یا گویی از یک سیاره دیگری آمدهای! آدمها برای اینکه درونشان را خالی کنند گاهی در حین رانندگی قوانین را زیر پا میگذارند و حواسشان به چراغهای ثبت تخلف نیست. دورکاری برای رهایی از کرونا راه حل خوبی در ایران است اما زیرساختهایش خوب نیست و در همین حد که مسوول مربوطه در بازار باشد یا میهمانی و خانه و به شما بگوید "دوشنبه میآیم" جای شکرش باقیست. اگر بخواهی در ایران یک پروژه مثلاً در حوزه فاضلاب را انجام بدهی شما را میپیچانند، میگویند قرارداد میبندیم. میبینند که شما سر کار را گرفته و شروع خوبی دارید آنگاه از نوشتن قرارداد سر باز میزنند و آنقدر تو را میپیچانند و پاسکاریات میکنند و حتی قوانین نانوشته جلوی چشمت قرار میدهند که سرگیجه گرفته و از همان راهی که آمدهای بازمیگردی و اگر همچنان مقاومت کرده و بمانی، باز هم به تو انگ خارجیبودن میزنند"!
انتهای پیام/ 1001