آوای خزر-رقیه توسلی: فرق می کند... ناگفته هم پیداست امسال، هفدهمین روز مردادش فرق می کند... چون هیچی هیچی هم که نباشد یک قرنطینه و ماسک و اسپری، توفیرش است... یک کووید، توفیرش است... میلیونها مبتلا، توفیرش است... هزاران آگهی تسلیت، توفیرش است... الله وکیلی با این تراژدی که جهان را قریب دو سال اخیر قبضه کرده مگر می شود سرسری از ماهها گذشت؟... خصوصا از مردادش... مگر می شود این لالوها به بچه های رسانه، کم فکر کرد!؟... به پای کار بودنشان!؟... همیت شان!؟... غیرتشان؟... به نویسندگانی که شبانه روز، عصر کووید را تایپ کردند و به فایل های تا خرخره پر از خون دل و روایت ها و مستندهای کرونایی شان بسنده نکردند. عین سربازان آماده باش همه ی زوایا را جوریدند. کرونا اجتماعی، کرونای اقتصادی، کرونای ورزشی، کرونای ملل، کرونای محیط زیستی را... به گزارشگرانی که میکروفن هایشان را زمین نگذاشتند و شکل جناب رضازاده ی وزنه بردار با یک "یاابالفضل" رفتند وسط میدان... به عکاسان باشرف که جسورانه نشان دادند در بخشهای کرونایی و آی سی یو و غسالخانه و آرامستان چه ها می گذرد... به عزیزان باعشق و مرامی که دوازده ماه اخیر سنگ تمام گذاشتند و کووید را پابه پای کادر درمان برای جامعه، حلاجی کردند... نه! معلوم است که نمی شود! نمی شود به اخبار و دست اندرکارانش کم فکر کرد... به هفده مرداد... به اینروز خاص که امسال خیلی ها را ندارد... "ریحانه یاسینی" و "مهشاد کریمی" را... و خیلی چیزها ندارد... سردماغی و بدوبدوهای همیشگی را... مصاحبه های عریض و طویل را... گل و شیرینی و خداقوت و تازه شدن دیدارها را... اما خُب بقول استاد گرانقدری؛ کار ما اهالی رسانه، سنگ زیرین آسیاب بودن است. بودن های مثمرثمر است. اینکه ما همواره دو آدمیم؛ یکی که خون دل میخورد و اشک میریزد و آنی که با قلم و دوربین به جنگ غلط ها، شتابان است.
مشتی کلمه
نشسته ام گوشه ای و تقویم دیواری را می پایم و به دوران ماقبل کرونا تا امروز فکر می کنم. به خیلی چیزها که هنوز دست نخورده باقی مانده. دوروبریها را می بینم که هنوز با ولع اخبار گوش می دهند و سایت ها و کانالها را می جورند و توی صفحات مجازی پیگیر خبرهای نویند و دلم گرم می شود.
شُکرنوشت
عطر یکمین آیه سوره ی قلم، بلند است.... چه جور باید سپاسگزاری کرد؟