به گزارش آوای خزر، محمد رفیقی نویسنده داستان، نمایشنامه و فیلمنامه کوتاه با سبک رئالیسم، متولد سال 60 در شهر گرگان است و دانشآموختهی رشتهی مدیریت آموزشی با مدرک کارشناسی ارشد. او اینک معاون گروه توسعه آموزش منابع انسانی دانشگاه علوم پزشکی مازندران است.
نویسنده یک «راوی تردست» است که در دنیای اسرار آمیز نویسندگی می تواند گذشته و آینده نمایی تخیل خواننده را با نگارش جزییات و پرهیز از کلیگویی در جستجوی توصیفات خیالی و واقعی تحت تاثیر قرار دهد. و دنیایی جدید با یک زندگی تازه را برای مخاطبینش هویدا کند تا آنها با تجارب زیبا، ارزشمند و هیجان انگیز مواجه گردند.
کلیشهبرداری و کلینویسی آفت جدی برای نویسندگی است. گوش دادن به شخصیت های داستان کاری بسیار مهم و حیاتی در قلم زدن بر روی کاغذ است. و این مقدمه ای برای انتقال حس اعتماد و زیبایی شناسی به مخاطبان است.
«از توجه به جزییات و زیر لایه های سطحی پنهان در نگارش نباید غافل ماند. نباید قلم در دستمان بلرزد. نویسندهها در واقع اندوختههای ذهنی خواننده را کامل میکنند تا دریچه های جدید و جذابی برایشان برای تحلیل های ساختارگرایانه بسازند.»
داستاننویسی شبیه به تردستی با کلمات است: «نویسنده در لحظه با کلمات زیادی سر و کار دارد و ضمن چینش آنها باید به عنوان یک راوی حواسش به تمام عواملی که در داستان نقش دارند، باشد. تا بتواند بازتابی از روایت های آشکار را ساخته و به وقایع فرم و قالب بدهد. و موانع کانونی سازی های درونی را از بین ببرد. یکی از تکیهگاههایی که مخاطب را میخکوب می کند استفاده دقیق از گفتگوها در داستان است. گفتگو در عین حال که می تواند جذاب باشد، میتواند کسالتآور هم باشد که در استفاده از آن نباید ولخرجی کرد. اینکه گفتگو چگونه استفاده شود مهم است. گفتگو در گرو این است که نویسنده تا چه حد مطالعه دارد و تا چه حد با فرهنگ منطقهای که داستان در آن شکل میگیرد، آشنایی و ارتباط دارد. توجه به خاستگاه معناشناسی و میزان قوی و ضعیف بودن این ارتباط، تأثیر خود را در نگارش خواهد گذاشت.»
«گمان می کنم هر نویسندهای انتظار دارد که ارگانها و سازمانهای ذی ربط، از این قشر حمایت کنند تا قدری از سنگینی بار ذهنی شان کاسته شود.
مطالعه کتاب نقش زیادی در رشد و شکوفایی جامعه دارد که می تواند به کدگذاری در ادبیات غنی ما منجر شود تا در مسیر ارتقائ و شکوفایی معرفت شناسی گام های موثری برداشته شود اما متاسفانه با توجه به فرهنگ غنی کشور شاهد کاهش سرانه مطالعه کتاب هستیم
چون دچار تعاریف و تضاد اولیه هستیم در واقع می خواهیم نسل آینده ی ما کتاب خوان باشند ولی در عمل کمتر به آن توجه می کنیم. در یک کلام در تئوری هیچوقت موفق نمی شویم.
همه افرادی که به عنوان حلقههای حمایتی در فرهنگ کتاب و کتابخوانی محسوب میشوند میتوانند فضاهایی را مهیا کنند که در عمل موثر باشد زیرا اگر انگیزه ای نباشد از مطالعه کتاب کاسته میشود.
متاسفانه امروزه شاهدیم اکثر ناشران یک بند از قرار داد خود(توزیع و فروش کتاب) را حذف کردند و قیمت تمام شده را از نویسنده دریافت و سپس کتاب را تحویل میدهند که نویسنده را دچار رکود فکری می کند.

به نظرم یک نویسنده زمانی میتواند خوب بنویسد که بتواند مخاطب خود را در حالت هیپنوتیزم قرار دهد و لایه های معنایی غیر زبانی را از دل تجارب کوتاه اما پرتنش و جذاب که تجاربی سرشار از زندگی است بیرون بکشد، هر جایی هم که نویسنده در نگارش تپق بزند مخاطب از خواب بیدار و متوجه تصنعی بودن می شود بخاطر همین ویرایش های متعدد در فواصل زمانی مختلف باعث بهبود نگارش می گردد. و میل رمزگشایی مخاطب را افزایش می دهد.
هنر بسیار مقدس و زیباست و باید قدر این نعمت روزافزون را بدانیم زیرا این داده خداوندی است و اگر بخواهد به صورت اکتسابی رشد پیدا کند باید حلقه های حمایتی والدین، خانواده و جامعه شکل بگیرد تا آن پرورش پیدا کند و هر کدام باید به سهم خود این حلقه های حمایتی را کامل کنیم. تا به واکنش مطلوب دست یابیم.
در رابطه با نام مجموعه داستان «بنت قنسول نام گلی است که نماد امید و امیدواری است و خاستگاه آن مکزیک است که در آنجا به نام گل شب کریسمس شناخته شده است. در ایران به نام گل شب یلدا، در اسپانیا گل عید پاک، در شیلی و پرو به نام تاج کوههای آند، در ترکیه گل آتا ترک، در عربی دختر کنسول معروف است. حتی در ایالات متحده آمریکا روز دوازدهم دسامبر به نام روز ملی بنت قنسول نامگذاری شده است. افسانهی در مکزیک بر سر زبانهاست در مورد دختر فقیری به نام ماریا که در شب کریسمس میخواهد هدیهای برای مسیح ببرد و در راه رفتن به کلیسا به او الهام میشود که گلهای هرز کنار جاده را بچیند و آنها را پیشکش محراب کند. معجزهای رخ میدهد و گیاهان هرز به شکوفههای قرمز بنت قونسول تبدیل میشوند و این گونه است که این گل نماد امید در این کشور و سایر کشورها میشود.»
انتهای پیام/