عبارت ـ آصف بادام: افزایش سرقت اولی ها یکی از نگرانی های اصلی نیروی انتظامی و نهاد قضایی در مازندران است. در 10 سال اخیر به مرور شاهد رشد سرقت توسط کسانی بوده ایم که هیچ پرونده تخلفی در قوه قضاییه ندارند و شغل های آبرومندی داشته اند. تحقیقات نشان می دهد مشکلات اقتصادی اصلی ترین دلیل روی آوردن آن ها به بزهکاری است.
در این گفتگو به سراغ «مجید» یکی از این سرقت اولی ها رفته ایم که 15 ماه را به دلیل سرقت از خودرو در زندان بابل گذرانده است. او که 4 ماه پیش آزاد شده، حالا بعنوان بازاریاب مشغول کار است تا به قول خودش لقمه نانی هرچند کم، اما حلال بر سر سفره ببرد. به دلیل حفظ آبروی وی از ذکر نام خانوادگی وی معذوریم. باید از آقا مجید تشکر کنیم که فرصت این گفتگو را برای ما فراهم کرد.
آقا مجید از دلیل دستگیریات به ما بگو:
مرا هنگام سرقت ضبط خودرو دستگیر کردند، البته من خودم این کار را نکردم، من راکب موتور بودم و همکارم از خودروها سرقت می کرد. فکر کنم ششمین یا هفتمین باری بود که برای سرقت وسایل خودرو می رفتیم که گویا یکی از ساکنان محل از پنجره ما را می بیند و به پلیس زنگ می زند، پلیس هم حوالی بیمارستان بهشتی ما را دستگیر کرد.
آیا سابقه دار بودی قبل از دستگیری؟
نه، به هیچ وجه. یک مثالی هست که می گوید من پایم به کلانتری هم باز نشده بود، من دقیقا همان مثال هستم. موبایل فروشی داشتم اما شریکم سرم را کلاه گذاشت و من ماندم و حدود 200 میلیون چک و بدهی که باید پرداخت می کردم. اول قرض گرفتم، ولی نتوانستم قرض ها را پس بدهم. هرچه هم دنبال کاری گشتم که بتوانم با آن هم زندگی روزمره را بگذرانم و هم بدهی هایم را بدهم پیدا نشد، به همین خاطر ناچار به سرقت شدم.
یعنی فکر می کنید هرکس دچار مشکلات اقتصادی شد باید دست به سرقت بزند؟
نه. مسلما نه، ولی فشار خیلی زیادی روی من بود. تازه می خواستم ازدواج کنم، یعنی نامزد کنیم و این گرفتاری ها مدام برنامه را عقب می اندخت و از طرف خانواده نامزدم سابقم هم تحت فشار بودم که چرا برای ازدواج پا پیش نمی گذارم، از طرفی نمی خواستم، بگویم مشکل اقتصادی دارم و بدهکارم و از طرفی دیگر هم چاره ای نداشتم.
چند سال دارید و میزان تحصیلات شما چقدر است.
32 ساله هستم و لیسانس مدیریت از دانشگاه آزاد دارم.
یعنی با مدرک لیسانس به سراغ این کار رفتید. فکر نکردید دستگیر می شوید و اصلا دزدی عاقبتی نخواهد داشت؟
شما وقتی در شرایط سخت قرار می گیرید عقلتان درست کار نمی کند. من هم متاسفانه فریب خوردم، در قهوهخانه یکی از همسایه های قدیمیمان را دیدم . حال بدم را که دید ماجرا را جویا شد، من هم برایش گفتم که چه وضعی دارم. او هم پیشنهاد داد برویم سرقت خودرو. می گفت اصلا خطری ندارد، اسلحه هم که نداریم. نهایتا کسی ما را می بیند فریاد می زند و ما فرار میکنیم. کرونا هم باعث شده بود که همیشه ماسک بزنیم و فکر می کردم باعث می شود شناسایی نشویم، ولی خب شما درست می گویید کار غلط و جرم مرتکب شدن، عاقبت ندارد. الان آبرویم هم رفته است و هنوز هم نصفی از بدهی ام مانده است. نامزدم مرا ترک کرده و نگاه مردم ، مخصوصا اهالی محل نیز به من تغییر کرده. ولی خوشحالم که زود دستگیر شدم و حالا این تجربه تلخ باعث می شود که دیگر هرگز به سراغ کار خلاف نروم.
موتور مال خود شما بود؟
نه، موتور سرقتی بود. شریکم موتور را سرقت می کرد و بعد با آن به سراغ سرقت از خودروها می رفتیم و نهایتا به اوراقچی موتور را می فروختیم و برای سرقت های بعدی باز او موتور می دزدید. کلا سه بار موتور دزدیدیم. البته شریکم سابقه دار بود و سرقت های دیگری هم انجام می داد، ولی من فقط در همین 6 مورد همراه او بودم.
مجموعا از این 6 سرقت چقدر سهم شما شده بود؟
40 میلیون تومان سهم من شد. دوبار که به سراغ خودرو رفتیم موبایل و پول هم در داشبورد بود که باعث شد پول بیشتری به دست بیاوریم.
بیشتر چه چیزی سرقت می کردید و اجناس دزدی را چه می کردید؟
باند و ضبط، زاپاس، استوپر که باید کاپوت را باز می کردیم برای سرقتش و از همین چیزها، هرچه در داخل خودرو قابل سرقت در زمان کم بود توسط شریکم دزدیده می شد و می آورد می ریخت توی کیفی که روی دوش من بود. من هم با موتور مدام بالا و پایین می رفتم و یک جورهایی نگهبانی می دادم. شریکم مالخر می شناخت و آنها را می فروخت. بعد 40درصد پولش را به من می داد، چون خودش مال خر را پیدا می کرد، سهمش بیشتر می شد.
نمی خواهم سوال کلیشه ای بپرسم که برای مردم چه حرفی داری، بلکه می خواهم بدانم نتیجه این تجربه دردناک برای تو چه بوده، یعنی چه چیزی باعث می شود که دیگر هرگز به سراغ این کار نروی، حتی اگر خیلی دچار مشکل شدی، یا مجبورت کردند؟
حتی اگر چاقو زیر گلویم بگذارند هم دیگر دنبال کار خلاف نمی روم. امکان ندارد. بیشتر از همه آبرویی که از من و خانواده ام رفت، مانع کارم می شود. پدرم تا مدت ها از خانه بیرون نمی رفت. ما در محله خودمان آدم های خوشنامی بودیم. اصالت ما از یکی از روستاهای بابل است، الان پدرم 1 سال است پایش را به روستا نگذاشته، همیشه ماه صفر همراه با تکیه روستا به مشهد می رفت ولی امسال و سال گذشته حتی به مشهد هم نرفت. می خواهم کار شرافتمندانه کنم، دست فقرا را بگیرم و انقدر تلاش کنم که به قدر کافی پول دربیاورم تا بتوانم سرقت اولی هایی که به خاطر بی پولی ناچار به خلاف شدند را از زندان آزاد کنم، چون زندان جای ما نیست. هرکسی به زندان برود دیگر آدم سابق نمی شود.
انتهای پیام/